• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر وادی حیرت / حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    « وادي حيرت »

    خداوندا  ،  تويي   داناتـر    از  من

    فزونتـر كن ، تو  خود   دانايي  من

    من  از دانايي  خود  هر چه   جويم

    بـجويم  دشمنـس ، آن  بر تو و  من

    مـرا  در   وادي حيرت  ،    نهادي

    زِ حيرت ، سر برون  نـتوان برم من

    من اَر دانا زِ خود بودم چه  مي شد

    هماهنگ   تو اَم  ،  دانا   بُدم    من

    الها   بار  الها  !  من   كه     باشم

    كجا  بودم ، كه  اينجا   آمدم   من

    خدايا  ، در   پي   درمان  دوا  كن

    زِ  تو درمان شود ،هر دردي از  من

    مرا  در  خوشه  چيني   ره  نموديم

    چرا  راهم  ندادي  ،  سوي  خرمن

    غلط  كردم  كه گفتم : دورم از تو

    تحول  در  بدن ، از كيست  در من

    درو  كردم  ، ولي   حاصل   ندارم

    چه  مي شد گر مرا  مي بود  خرمن

    خداوندا ،  من   آن   ديوانه   هستم

    من ِ  ديوانه   را    مگذار   بر    من

    حسن  ، آخر  چرا   وارونه   گفتي

    نـباشد  شعـر  و بحثـت   قابل  من

    ٭٭٭

    دیوان  اشعار  حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر ره حج / حسن مصطفایی دهنوی

    « ره حج » در مرحله اول كه  بشر ، جانب  حج  رفت آيا چه سبب شد،كه دگر  باره به كج رفت با صدق  و صفا ،…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 108 / حسن مصطفایی دهنوی

    ساقي بيـا   تـو  جام  مرا ، پُـر   شراب  كُـن بـر من تـو  رهنمايـي  ، شعر  كتاب   كُـن شاعر نكات  نيك  و …
    • دوبیتی

    شعر سرما / شهریار جعفری منصور

    هوا سرد شده از مترسک می گیرد کت کهنه را
    • سایر سبک ها

    پرواز / رسول چهارمحالی

    بعدِ پرواز تنت بی همتا کوچه ها غم زده اند شهرها غرق عزا بلبلان غرق نوا شعرها بی معنا شک و تردید به…
    • شعر سپید

    گرمی آغوش/رسول چهارمحالی

    گرمی آغوش آب از چشمه ی جوشان لبت می نوشم خواب از گرمی آغوش و تنت می پوشم تا گل عشق تو زدغنچه به جان و تن…
    • غزل

    شعر منزلگه یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « منزلگه يار » هر که  در  مدت  عمرش ، پي  مِهر دل   نیست بی  دلی  لایق   هر  منزل  و  هر  محفل…
    • قصیده

    غم عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « غم عشق » از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند آن دل خسته ي خود را، زِ …
    • قصیده

    شعر نو رسیده در خاک / حسن مصطفایی دهنوی

    « نو رسیده درخاك » مقیاس1  مُلک  هستی،بر ما  نه  آن  عیان  است بر ما همین بیانس،کین2 هستی اش  چنان…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید