• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر لباس عید / حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    « لباس عيد »

    ياور  آنکه  آرزوی  همان دشمنس  به   من

    آن  دشمنی  کند ، نَبُود  عاشق   آن    به من

    یارب کجا  رَوم، چه کنم  دادرس، کجاس

    کی آید  آن  خدا  ، مدد   مال   و  جان  من

    دنیا    لباس عيد   مرا ، کی  به   من    دهد

    عمرم گذشت،گه نیست این  پیراهن  به من

    خون شد دلم، ز ِجور و  جفاهای  روزگار

    بُبریده است، به  جای  قبایم،کفن   به   من

    یاران کجا رَوَم،به که  گویم من این سخن

    دشمن چرا شدس، به من  این  کهنه  اهرمن

    یارب چه  چاره ای،کنم  از  جور  روزگار

    نَـبْود در  این   زمانه ، یکی   هم زبان   من

    از  چیست   آرزوی   من    بر  این    جهان

    عمرم گذشت، کهنه  بُد  این  کهنه  پیراهن

    عاشق    بود  به   روی  جهان  آرزوی  من

    آن را که  شوق  آرزویش ، دشمنس  به  من

    دنیا   به  راه   دوستی ام  ،  می کند   طلب

    با   آنکه   دشمنی   بکند  ،  آن به  جان من

    ما را به  کار نیک و بد، این جهان چه کار

    نیکش به بَد  گراید  و  بَد هم، بدس به  من

    تا   شد   اسیر  کیفر  دنیای   دون  ، حسن

    آمد  جفا و جور و ستم، بیش و کم  به  من

    ٭٭٭

    دیوان  اشعار  حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر ره حج / حسن مصطفایی دهنوی

    « ره حج » در مرحله اول كه  بشر ، جانب  حج  رفت آيا چه سبب شد،كه دگر  باره به كج رفت با صدق  و صفا ،…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 108 / حسن مصطفایی دهنوی

    ساقي بيـا   تـو  جام  مرا ، پُـر   شراب  كُـن بـر من تـو  رهنمايـي  ، شعر  كتاب   كُـن شاعر نكات  نيك  و …
    • دوبیتی

    شعر سرما / شهریار جعفری منصور

    هوا سرد شده از مترسک می گیرد کت کهنه را
    • سایر سبک ها

    پرواز / رسول چهارمحالی

    بعدِ پرواز تنت بی همتا کوچه ها غم زده اند شهرها غرق عزا بلبلان غرق نوا شعرها بی معنا شک و تردید به…
    • شعر سپید

    گرمی آغوش/رسول چهارمحالی

    گرمی آغوش آب از چشمه ی جوشان لبت می نوشم خواب از گرمی آغوش و تنت می پوشم تا گل عشق تو زدغنچه به جان و تن…
    • غزل

    شعر منزلگه یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « منزلگه يار » هر که  در  مدت  عمرش ، پي  مِهر دل   نیست بی  دلی  لایق   هر  منزل  و  هر  محفل…
    • قصیده

    غم عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « غم عشق » از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند آن دل خسته ي خود را، زِ …
    • قصیده

    شعر نو رسیده در خاک / حسن مصطفایی دهنوی

    « نو رسیده درخاك » مقیاس1  مُلک  هستی،بر ما  نه  آن  عیان  است بر ما همین بیانس،کین2 هستی اش  چنان…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید