متن شعر
« طريق درد »
خدا ، از درد اگر بیچاره مان کرد
چو آن ایوب (ع)، دردم را چنان کرد
همان دردی ، که اول بـر من آمد
خدا ، کی دردم از پیکر برون کرد
غبار غـم ، دلـم را می فشـارد
غبارش ، درد این دل را فزون کرد
محبان چاره بـر دردم ، که داند
که بـتوان از بدن ، دردم برون کرد
خدا ، بـتوان شفا بـخشد به دردم
ولی کی دردی از جانم ، برون کرد
اگر گفتم: خدا ، دردم تو دادی
یقین دارم ، که بـر دردم فزون کرد
طناب حکمتش ، بر گردنـم هست
همان تقدیـر را از آسمان کرد
خدا ، هر درد سخت و بی دوا را
نصیب بـهترینِ شیعیـان کرد
به دردش مبتلا بودم همیشه
که عشقش پیکرم را ناتوان کرد
طفیل هستی عشقش ، من هستـم
چه سازم گر زِ من ، عشقش برون کرد
حسین(ع) از عشق حق،پُـر تر زِ من بود
خدا ، رأسـش جدا زآن شامیان كرد
علی(ع) آن پیشوای شیعیان را
سرش درسجده، ریشش پُـر زِ خون كرد
اگر با درد آن ، اُلفت نـگیرم
به درد من ، خدا بـتوان فزون کرد
مرا از درد آن ، گـر چاره باشد
همان روزس،که در خاکم نهان کرد
حکیمی کی توانـد چاره سازد
همان دردی ،که خلّاقم گران کرد
تو نـشنیدی از آن جالوتِ طاغوت
کجا جالوت ، چون طاغوتیان کرد
طريق درد دنیا ، بیش از اینهاست
ولی آدم ، یکی نـتوان نشان کرد
هـر آنکس ، در بدن دردی نـدارد
هزاران کار پُـر زجر و زیان کرد
حسن ،گـر چاره ی درد تو بنمود
تو هم طغیان کنی ، فرعونم آن کرد
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید