متن شعر
« سر رشته »
مرا سررشته بر دستس،که آن سر رشته از یاری است
اگر وِل كردم آن رشته، نمایانس که انکاری است
من آن سر رشته می باید به دست خود نگهدارم
همان سررشته سرمشق است،برایم بهرهرکاری است
همان سررشته درکارس،هرآنکس آن نمی جوید
به سوی بُعدحق نَبْود،همان دربعد بدکاری است
الا ای ملت دنیا ، همان سر رشته را جوئيد
که آن سر رشته برجمع بشر،مبنا ومعیاری است
الا ای ترک سنگین دل،تو را گفتم چه باید کرد
همان سررشته را میجو،برایت بهترین یاری است
اگر تزویر می جویی ، از این دنیای دون پرور
بدان در عاقبت دنیا زننده، همچنان ماری است
اگر تقلید و تزویرت ،از این دنیا بود حتماً
به تقلید همین دنیا ، همه کارت گرفتاری است
برادر کار دنیا را ، به دنیا فطرتان بگذار
که کار مردم دنیا،بسا کارش غلط کاری است
برادر کار دنیایت بُوَد در محضر عقبی
مکن کاری که آن محضربگویندت دغلکاری است
همان سر رشته را گفتم توان آن را بدست آری
که آن سررشته سرمشق است،بری از هرخطايي است
مدد از لطف یارت جو ، بشر از بهر هر کاری
فراوان است لطف حق وکار آن مددکاری است
به دنیا هر چه بگرایی و عقبایت عقب داری
همین فعلس که بنماید که این معیار عیاری است
اگر دنیا رها کردی و بر عقبا گرائیدی
همین فعلت نکوباشد ، همین ازخواب بیداری است
خوشا آن فرد دینداری که از فعلش خدا راضی است
خدا گرشد ز تو راضی،همان کارَت نکوکاری است
بشر دربُعد بیهوشی، همان سررشته نتوان جست
همان سررشته را می جو،که اندر بُعدهشیاری است
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید