متن شعر
« دو صد گنج »
آنكه سازنده و خلاق جميع بشر است
دست غيبش همه جا بهربشر جلوه گر است
اجتماعات بشر را همه را يك سر كار
بسته بر قدرت دستيس،كز آن يك نفر است
اي بشر هر چه تقلا بكني دست تو نيست
يك سرِ كار تو در دست همان دادگر است
هيچ كس خود نشناسد، به كه دارد سر كار
اين هنر ، كار هنرمندي بينـا بصر است
پسري كي بتوان ، كار پدر صلح كند
ليكن اصلاح پسرها ،همه با آن پدر است
صحبت عافيتت را بشناسي چه نكوست
پي كاري نروي گر بشناسي ضرر است
هيچ كس كار خودش را به بدي ياد نكرد
همه كس ياد كند ،كارش اگر خوبتر است
جان من،هر سخني را برِ خود سنگش1 كن
سنگ بر دست نگيري و بگويي گهر است
صحبت پير طريقت2،كه به گوشَت برسيد
صحبتش گوش بكن،بهر تو دُر و گهر است
دُر و گوهر همه از بهر جهان ، بهره دهد
پند و حكمت به ره عاقبتش،چاره گر است
عمر بگذشت ،بسي3 رفت زمستان و بهار
اين زمستان عقبش ،باز بهاري ديگر است
هركه را علم وهنر نيست چه كارش بُوَد آن
كار بي علم و هنر،جمله به باد خطر است
بچه اي را غم فردا و بد و خوب كه نيست
غم خوب و بد فرداس، كه كار پدر است
اي جهان ديده بكن ، ياد زِ علم و ادبت
كار با علم وادب درهمه جا جلوه گر است
اي كه دركوچه ي مستان جهان مي گذري
منتهي گشته نه آن كوچه به دام خطر است
آن بگذشته ي دنيـا به نظـر مي آيد
كار مردان هنرمند جهان ، در نظر است
بشـرا حكمت خلاق ، به دقت بنگر
پند نيكو دهدت،بِـهْ زِ دو صد گنج زر است
درجهان هركه معلم بُدس اين حرف نوشت
حكم خلاق نوشت ،هركه از آن با خبراست
اي حسن ،كار بـفرما قلمت را به خير
پند نيكو بـنويسد،كه بِـه4 از صد هنر است
٭٭٭
1- بسنج – اندازه گيري كن 2- مرشد – شيخ ارشاد 3- بسيار 4- بهتر
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید