متن شعر
آدم به راه حرص و طمع ها كشيده شد
در راه حرص و رسم جهالت دويده شد
دردا كه حرص كي بگذارد كه آدمي
در گوشه اي به حالت خود آرميده شد
٭٭٭
داستان سرايي حرص وطمع كم نمي شود
هر كس به هر رهي به ره حرص مي دود
هيهات از آنكه حرص، بر آن مي شود سوار
مي تازدش به حرص ، رهش طي نمي شود
٭٭٭
دردا كه حرص ،گر به سر آدمي نـبود
پوياي راه زندگي اش ، آدمي نـبود
اوضاع زندگي به تكامل نمي گذشت
بي حرص ، آدمي به كناري خزيده بود
٭٭٭
مشاطه چه بتوان كرد ، با حُسن خدا داده
آن حُسن خدا دادي نتوان كند آماده
هر نقش و خط و خالي بكشد با دست
از نقش خيال خود ، زحمت به هدر داده
٭٭٭
ياران خـداي عالم ، اين روح ما آفريـد
تا فعل نيك و پاكي از ما شود پديـد
اين نكتـه ثابت آمـد نـزد پيامبـر ما
ختم پيامبران بود ، اين از خـدا شنيـد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید