متن شعر
اي آنكه تو اين خواندن حق است به فالت
آسايش دنيـاست ،كه انگشت محالت
آن جور و جفاهـا كه بيامـد به سر تو
آن جور و جفاهاست ، كه گرديده وبالت
٭٭٭
هـر نيت نيكو كه بيايـد به خيالـت
زآن فطرت نيكو بُـوَد و حُسن خصالت
حق جويي و حق گويي و هر صحبت نيكو
مي باشد از آن طينت و آن حُسن كمالت
٭٭٭
اينهـا همه باشند در اين مال و منالت
تا آنكه در آخر بـه برن رو به زوالت
آسايش و آسودگي اينجا، زِ براي تو نباشد
فكري بكن از بهر خود و اهل و عيالت
٭٭٭
اين دنيـاي دنـي ، كـي بـكند آبـادم
ترسـم از اين ،كـه دهـد بـر بـادم
هرچه من ساخته ام، اينكه خرابـش بكند
ادعـا كي بـتوان كرد كه من استـادم
٭٭٭
من كجـا بودم و در دامگه اش افتـادم
در همين دامگه اش، من به كجا دلشـادم
دام دنياي دني ، بس فراوان به من است
غير خلاق جهان كيست رسد فريـادم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید