متن شعر
چشم بشر زِ سِـير جهان سير كـي شـود
وقتي شود كه از اجلـش عمـر طـي شود
صـد سال اگر بمانـد و بر شوق زندگي
خواهد سراغ خضر و پـي عمر وي شود
٭٭٭
هر كس به ماديات جهان مبتلا شود
در دام رنج و زحمت و درد و بلا شود
تقوي و زهد و علم زِ دستش برون رَوَد
در ماديات دور جهانـي فنـا شود
٭٭٭
بار الهـا سر كار من و امرت چه شود
گر زِ برق غضبت ضجر من افزوده شود
سر كارم اگر از رأي خودم پيش بـرم
به چه طرزي بِـبَرم باعث قهرت نشود
٭٭٭
دردا كه درد عشـق تـو آخـر نمي شـود
درمان اين كجاست ، ميسّـر نمي شـود
درمانسراي دور جهـان گـر بدانـدش
خود مبتـلا بگردد و بهتـر نمي شـود
٭٭٭
با رأي خـدا بود همين طرز كه گـردد
يك ثانيه بر رأي من و ما كه نـگردد
اول زِ خدا بود ، در آخر زِ خداي است
تا روز قيامـت به همين طرز بـگردد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید