متن شعر
ما غافل از آن فـرد خداونـد مُـبينيـم
بيهوده بر آن ديدن جسمش به كمينيـم
در ما بصر ديدن جسمش به يقين نيست
بينـا به همين گردش و دوران زمينيـم
٭٭٭
كار خود همره دنيـاي دنـي گـر نـبرم
هر كجا كار كنم زجـر فراوان بـبرم
مات و حيران شدم از امر تو و كار خودم
جرأتم نيست گر از امر تو فرمان نـبرم
٭٭٭
در حزب نكو كاران هر قدر كه گرديدم
صحبت زِ نكويي بود هر قصه كه بشنيدم
هـر حرف نكويي را بر ياد من آوردنـد
آن دانـش اهل دل صد باره پسنديدم
٭٭٭
از حزب تبهكاران هر قصه كه بـشنيدم
وارد نـشدم آنجـا ناديـده بـرنجيدم
حرف وسخن آنها هرجا كه به گوشم خورد
از حزب تبهكاران يكباره بِـبُريدم
٭٭٭
هر حرف خداوندم يك بار كه فهميدم
از هيبت معنايـش بـر خويش بِـلرزيدم
ديدم كه بُـوَد خلاق ، قدرت همه جا دارد
آن قدرت آن خلاق دايم بِـپَرستيدم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید