متن شعر
آن راه كه بگفتـي اگر آن راه نـيابـم
دايم كه فزونتـر شود آن زجـر و عذابـم
آن راه رضاي تو كه يك عمر نَـجُستـم
بيدار نگشتـم مگر اين عمـر بـه خوابـم
٭٭٭
من بنده ي فرمان تو با درس و كتابـم
نـتوان كه بـبينم ره با اجـر و ثـوابـم
عمري است در اين راهم و پايان نپذيرفت
آيا به كجا مي رود اين رشتـه طنابـم
٭٭٭
من بايـدم نصيحت فرد جوان كنـم
راه قيامتـش همـه بهـرش بيـان كنـم
آن كار و آن راه قيامـت اگـر منـم
در ضيق وقت كار دو صد كاروان كنـم
٭٭٭
در مجلس دانايـان هرگاه كه بِـنشستم
از صحبت نيكوشان صد طُرفه كه بربستم
دانـا دلـي آنهـا بر من كه اثر بـنمود
از دانش آنهـا بود كز جهل جهان رَستم
٭٭٭
در مجلس بدگويان يك بار كه نَـنشستم
بدگويي وبد خويي وِل شد همه از دستم
در فطرت پاك من بدگويي مردم نيست
از مجلس بدگويان صد بار به در جَستم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید