متن شعر
اي پير ره حقيقت تو چه زيبا نظر هستي
دل كندي زِ دنيـا و به عقبي تو بـبستي
اي پير طريقت تو مگر كج نظر هستي
رفتـي به خرافات و به ذلّت بـنشستي
٭٭٭
دختر از مادر خود گر نشناسد سخنـي
پيش غيري نَـبُوَد قابل يك پيراهنـي
مادرش حافظ بر آبرو و عفّت اوست
مردم غير به جسمش نـنمايند كفنـي
٭٭٭
به چشم انداز ما بنگر درختان سبز مي بيني
ميان باغ وبُستانش ، به پاي سرو بنشيني
بيا دركشت و كار ما به دقت يك نظر بنما
درون كشت و كار ما هزار اندرز مي بيني
٭٭٭
من اين معيار بنوشتم طريق هر بد و نيكي
طريق من چنين بودي از آن معيار ادراكي
و گر نه كي بني آدم به معيار خدا باشد
كجا معيار حق جويد ، در اينجا آدم خاكي
٭٭٭
راه نـرفته را نـتوانـم شمارمـش
مقيـاس متـر بهـر مسافت گذارمـش
منزل كه نـديده ، نـتوان نشان كنـم
تا پاي خود به منزل اول گذارمـش
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید