متن شعر
هـر آن كاري به ميـل كـام كردنـد
درون خـود چنـان احـشام كردنـد
سـر خـود را زِ كج كرداري خـود
اسيـر فتنـه سـرسـام كردنـد
٭٭٭
حـواس خـود پـي دينـار كردنـد
هـواي نـفس خـود بيـدار كردنـد
اطاعـت كردن از نـفس بـد انديـش
بـه رسـم هـر بشـر انكـار كردنـد
٭٭٭
خـلاف آدميّـت كـار كردنـد
بـه نسـل آدمـي آزار كردنـد
حَسـن معنـاي شعـرت را نـفهمنـد
كـه ترك معنـي اشعـار كردنـد
٭٭٭
بر تاج تجمّـل كه رسـد دسـت درازم
آن راه قناعـت به ره حرص بـبازم
گـر گنج قناعت كنـد اصلاح به خرجم
باز از طمع خود به ره خرج بـتازم
٭٭٭
به هـر كار صوابـي دسـت نـهـادم
هـمان جا سـود خـود از دسـت دادم
خـداونـدا ثواب آن چه حـد است
چرا در راه آن از پـا فـتادم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید