متن شعر
در ظلمت وجهل خود هرگه كه فرو رفتم
از عقل سليم خود اين نكته به خود گفتم
گفتم ره عقلم كو ، هيهات كه من خوابم
در ظلمت و جهل خود بسيار چرا خُفتم
٭٭٭
بيـدار چو گرديـدم بسيـار بر آشفتـم
گرد سـر عقلـم را با همّت خود رُفتـم
شوقم كه فزونتر شد عقلم به ظهور آمد
چون شاخ گُل سبزي صدغنچه كه بشكفتم
٭٭٭
داراي خِـرد گشتم تا عقل من افزون شد
دشت چمن سبزم باغ گُل و ريحان شد
بر شوق خود افزودم ، عقلم به فراتر رفت
محفوظ تـر آن باغم از آفت دوران شد
٭٭٭
از زحمت كارم ،دلم آزرد و كسل شد
گم كرد سركار ، به ديوانه مَثـَل شد
هر زحمت كاري بكشيدم همه با هم
ماننـد همان زحمت زنبور عسل شد
٭٭٭
زنبـور عسل دور گياهان كه بـتازد
زحمت بكشد تا عسل نيك بسازد
در منزل خود هر چه عسل كرد ذخيره
دودش بـدهند تا عسل از دست بـبازد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید