متن شعر
ما غافل از آن فرد خـداونـد مُبين ايم
بيهوده بر آن ديدن جسمش به كمين ايم
در ما بصر ديدن جسمي زِ خدا نيست
بينـا به همين گردش دنيا و زمين ايم
٭٭٭
نام تو شنيديـم ، به نامت گرويديـم
با نام تو ، در راه تو بسيار دويديـم
از هر كه شنيديم بگفتند كه خدا هست
زآن روز نَـبود تو ، زِ كس ما نشنيديم
٭٭٭
تا در ولاي عشق تو من دل نهاده ام
غش و دغل ندارم ، آن لوح ساده ام
آن شعشع لطافت حُسنـت به من رسيد
بر شوق حُسن توست دل از دست داده ام
٭٭٭
بر آن مِـي صفـاي تـو محتاج باده ام
مـِي صاف كُن ، كه من بَرَت از پا فتاده ام
تزوير و حيله بازي خود رانده شد زِ من
پـُر كن سبوي من كه به عذر ايستاده ام
٭٭٭
مِي خور كه شيخ خرقه وتسبيح بهرخويش
بر سود خود به راه دغل مي روند پيش
نازم بر آن قبـاي رنـدان حق پرست
حق هر قبا بُـريد ، همان بود مشتريش
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید