متن شعر
پير روشن به ضميرش زِ خود اسرار بِهِشت
دانشي را زِ ضميرش به كتابي بنوشت
پير دانا به ضميري كه نـهفتند به خاك
مرقدش ثابت و واضح شدومخفي نگذشت
٭٭٭
در نزد سخن چينان هرگاه كه بـنشستم
همراه همان مردم در شركت شان هستم
شركت اگرم كردم ،صحبت كه نمي كردم
تهمت نزدم بر كس ، گفتار و دهان بستم
٭٭٭
در بزم سخن چينان شركت كه نمي كردم
تهمت نزدم بر كس ،غيبت كه نمي كردم
هر كس بزند تهمت جرمش زِخداوند است
از غيبت و هر تهمت بسيار حذر كردم
٭٭٭
اگر بند رفاقتها به هم محكم نمي باشد
به جاي آن رفاقتها كدورت درميان باشد
به اندك علتي جانا رفاقت مي خورد برهم
كدورت گر ميان آمد ،رفاقت آن نمي باشد
٭٭٭
حرف با علم وعمل،قربان مقدم گشتن است
حرف بي علم و عمل،برغيرنِـي گفتن است
حرف پُـر معني اگر سنجيده و فهميده شد
از براي نسل آدم قابل بنوشتن است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید