متن شعر
اي من به فداي رُخ همچون قمر تو
قابل شَـوَم آيا به تصـدق به سر تو
من آب حياتم بُـوَد از چشمه ي فيضت
وَز بخشش لعل لب همچون شكر تو
٭٭٭
در حيرتم از نطق و بيان و سخن تو
آيا به چه شكل است زبان و دهن تو
يارب تو حفاظت بنما بر سخن من
محزون نشود طوطي شكر شكن تو
٭٭٭
مـا وارد اين در شده ايــم از نظـر تو
تا از در ديگر برسيـم باز بَـِر تو
راه ديگري نيست بر اين قافلـه ي ما
اين قافلـه مانـده بر اين رهگذر تو
٭٭٭
گفتي تو حَـسن مي نگرم من اثر تو
جويا شده ام حكمت علـم و هنر تو
چون مرغي و پرواز خودت را نشناسي
تير و زِه من آمد ، به همان بال و پـَر تو
٭٭٭
دنياي بشر هـست چـو دير كـهن تو
ثابت كه نديدم كجا شد وطن تو
ما آنچه شنيديدم نبود و نـه بـديديم
دنياي قديمي بُـوَد آن كلكش كُله تو
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید