متن شعر
گرد و غبار فقر و قناعت نكوتـر است
زآن خودسري كه بر سرخلقي توانگر است
آن كيميــا كه زِ سنگـي بلـور ساخت
دست توانگرش كه نكوتر زِ گوهر است
٭٭٭
گرد و غبار خاك قناعت زِ رخ مشوي
اين خاك كوي دوست بُود خوبتر بجوي
هر كس كه از قناعت وهمت توانگر است
نتوان زِ نـزد بي خردان ريـزد آبروي
٭٭٭
هـر آن مـردي به راه بردباري است
زِ هـر كبر و دغل در بي قراري است
فزونتــر باشــد و با صبر و با حلــم
چنين صبح نسيمــش در بهــاري است
٭٭٭
هر آن فـردي دغلكــار است و كم صبر
مسلمان كي بُود ، مي باشد آن گبــر
به كار خيــر و خوبــي پُــر هنر نيست
هيولايــي بود آن ، مثل يك بــبر
٭٭٭
اگــر مردي به شوق نيك كاري است
زِ هــر كار دغلكاران كناري است
به كار صحت و سالــم بكوشــد
درستــي كار آن در هــر دياري است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید