متن شعر
اي پسر اَر تو را بـُوَد دانش و عقل و شعور
غرق شقاوت ببين حرف صلاح وحرف زور
جمله حرف آن خدا بهر صلاح كار توست
از دَم آمــدن به دهر، تا دَم رفتـن به گور
٭٭٭
آن تيـغ تيـز مي كشـد از بهـر قصـد ما
تا شكنــد زِ ضربـه ي آن پا و دست ما
در مــا ارادت است به اميــد رحــم آن
آن هم ارادتــش نــشود پاي بست ما
٭٭٭
قناتي را زِ سر تاسر گِل و لايــش درآوردم
به كار خيـرم از مردم نشـد فردي هماوردم
بشـد آبي از آن جاري ،وسيله رزق مردم شد
در آخر زآن قنات مردمان صرف نظر كردم
٭٭٭
آدم اگر بشر شدي ،حرف خدا بكُن قبول
حرف خدا فزونتراست ازهمه علم وهرعقول
روز جزا تو در حساب،هر قدري كم آوري
هرچه عمل نكرده اي كي بتوان كُني نُكول
٭٭٭
طريق من اگـر چون بت شكن بـود
طريق چرخ و بهــر من خشــن بــود
زِ دستــم هـر هنــر كردم چنان شــد
كـز آن فرهــاد و دست كوه كن بــود
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید