متن شعر
حسن كار خدا گفتي و ابر و باد و بارانــش
كز اول تا الي آخر همه باشند به فرمانــش
به دقت كارخود بنگر مطابق كُن به امرحق
مطابق كار خود بنما به اول عهد و پيمانش
٭٭٭
ياران چه مي توان گفت از ضجراين زمانـه
دايم به مـا بگيـرد بيـهوده صد بهانـه
ما را نـمي گذارد بر كار خـود بكوشيــم
از تيـر خـود بگيـرد بـر كار مـا نشانــه
٭٭٭
افــراد نــاروا در مــا كننـــد روانـــه
تا مال و ثـروت ما بيـرون كشنــد زِ خانــه
مـا را به انحصار خودخواه ، خـود در آرنـد
تا دسترنـج مـا را بر خـود كننــد خزانــه
٭٭٭
يارب كجــا بـجوييـــم افــراد مهربانـــه
كـز بهـر ما بگوينـــد احكام عادلانـــه
فـردي كه حق شناســد يا حكم حق بداند
مي ترسد آن بگويد ، آن حرف جاهلانـــه
٭٭٭
از دست ما بگيرنــد آسـايــش زمانــه
از خـود سري بگيرنــد مردم به ما بهانــه
مـا هر چه حق بدانيم يا حرف حق بگوييم
زجري به ما رسانــد از ضرب تازيانــه
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید