متن شعر
بيدار دلان را اثـر از لهـو و لعـب نيسـت
آن بـي اثـر از عالـم اسرار و ادب نيست
بيدار دلان را اثـر از علــم خـداي اسـت
بر ذكر زبانـش به جز از گفتن رب نيست
٭٭٭
بيداردلي كوكه دراين شوق و شعف نيست
دايم به جزاز ذكر خدايش به دو لب نيست
بيــدار دل از آتــش دنيـــا نهراســد
در آتش اگر هست بر آن شدت تب نيست
٭٭٭
بيدار دلـي را غـم بر عيش و طرب نيست
مقصودزِ ديدش به جزازحكمت رب نيست
عبرت كنـد آن حكمت حق را كه بـبـيند
ماننـد دگر مردم دنيـا كه جلب نيست
٭٭٭
در مجلس بيدار دلان عيش و طرب نيست
آنجا به جز از ذكر خدا هيچ به لب نيست
بيــدار دلان فيض خــدا را بــنمودنـــد
گفتنــد مگرفيض خدا نيمه ي شب نيست
٭٭٭
در مجلس بيدار دلان عيش و طرب نيست
دلداده صبح انـد ،كه درظلمت شب نيست
در مجلس بيدار دلان صحبت حق است
آن مجلسيان را به جز از صحبت رب نيست
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید