متن شعر
شب قــدر است و دارم ايــن نـظــاره
كـه فيــض حق رســد بــر من دوبــاره
خـداونــدا تـو دنيــايت چـه رنگ است
جـفــا و جــور از آن بــر من قــطاره
٭٭٭
شـبــي ابــر اسـت و ابــر پـاره پـاره
چــرا چـشـمــم نـمي بيـنـــد سـتـــاره
خـداونــدا چـه درد است اين بـه چـشمــم
چــرا ايــن دردهــا بهــرم قــطاره
٭٭٭
گر رو به سوي كعبه حق گشته اي ،بــرو
آن حاصلـي بـُوَد كه توانــي كنـي، درو
اين نكته ي مهم مسلماني است و دين
در طـول عمــر غيــر ره دين حق، مــرو
٭٭٭
بيدار دلان را به جز اين نكته طلب نيست
بيدار دل از مرده دلان ، هيچ طلب نيست
بيـدار دلي ديدش از آن عالم عقبي است
چون بولهبي نيست وديدش به حطب نيست
٭٭٭
هر مرده دلي را غم جز عيش و طلب نيست
چون اشترمستي، سرش جز به حطب نيست
هر مرده دلي ديدش از اين عالم فاني است
كو ديده زِ بيدار دلان چنـد عقب نيست
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید