متن شعر
من از روز ازل ياران ، به راه اين جهان بودم
هرآن راهي كه پيمودم نديدم ازجهان سودم
تمام روزوشب جانا تلاش وكوششم اين بود
براي دانش آموزان ، درِ دانش كه بگشودم
٭٭٭
كـي آفتاب جسم خـدا سـر زنـد زِ شـرق
آندم كه جسم همه سوزد، زِ زجــر بــرق
فــردي نــشد كه جســم خـدا را بــبيندش
تا در مــدار هستي وعلمــش نگشته غـرق
٭٭٭
بشـر با علم رحماني ، بـپويـد راه ايمان را
ولي با حرص نفساني ، بپويد راه شيطان را
بشركي ديد شيطان را به جسم واضح وپيدا
هوسهاي بشر باشد كند هر كار شيطان را
٭٭٭
بيـا دانـا دلا بشنـــو حديث علم رحماني
تو كه دانا دلي داري ،يقين در راه سبحاني
اگر دانا دلي داري ، چرا شيطان نگه داري
رها كُن شيطنت ازخود ، برو در راه يزداني
٭٭٭
زن و فرزند و اولادت ، اگر در راه شيطانند
مدام ازهرزه گوييشان نمي رنجند و خندانند
هدايت گرنكردي شان توهم مثل همانهايي
هزاران مردم خود سر ،اسير چنگ شيطانند
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید