متن شعر
نصيحتي كنم ات ، اي بـرادرا بِـپسنـد
كه مرگ در پس اين گردنت نهاده كمند
براي مرگ بنـي آدمي تفاوت نيست
چه سوي كلبه بميرد ، چه سوي كاخ بلند
٭٭٭
هـزار مـرد هنرور فتاده انـد به كمنـد
چه لاغر و چه ضعيف و چه نيرومنـد
تو اين نظام مُدلّل مگر نـمي بينـي
كه جمله آدمـي از مرگ ديدند گزنـد
٭٭٭
طراز كار هـر آدم به اين دهـر دنـي بسته
تورابا درد مي كوبدكه باشد پيكرت خسته
نظام كار دنيايش از آن اول چنين مـي بود
كه هر سنگي زِ كوه آيـد بيايد بر در بسته
٭٭٭
خداي ما در اين دنياخودش باشد نگهبانش
نظر دارد زِ لطف خود بر اين كليه انسانش
تو اي آدم بماندي ، در هوا و باد و بارانش
كثافتهاي دنيا را بشويد آن باد و بارانش
٭٭٭
هـر آنكـس در ره شيـطان رهــا شــد
زِ راه ديـن و ايمــانـــش ســوا شــد
هــر آن فــردي در آن ره بيشتــر رفــت
بـه پـيــش اهــل حــق آن بـي حيــا شــد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید