متن شعر
گـر اين نـخل قـدم پـُر ثـمر بـود
به كـار چـرخ دنيـا پـُر ضـرر بـود
زِ دستـم هـر هـنر كردم چنـان شـد
كـز آن فرهاد و دست كـوه كـَن بـود
٭٭٭
درد اين بُوَد كه چرخ به من كينه وَر شـود
كار نـكوي من همه جا در هـَدر شـود
نـتوان گريزم از دغل و كينـه هاي چرخ
گر عالـَمي بر اين بدنم بال و پـَر شـود
٭٭٭
از مـدار كار حق نـتوان بشـر غافل شـود
هر نفر غافل شود كارش همان باطل شود
حاجيـا در آن ديار كعبه رفتـي بهر حج
گر نيابي رسم حق از آن ديارش رد شود
٭٭٭
عيش اساسش بود عنوان ،ولي پُـر خون دلم
امنيت عنوان كند ، ويران نمايد منزلـم
ضربه دنيـا و زجـر مـردم دور از خـدا
تلخ تـر دارد زِ اول سـازش آب و گلـم
٭٭٭
هرچه اطرافم نظر دارم ، در اين دنيا وِلم
بار سنگين تر از اين دنيـا رسد بر هيكلـم
من كه آزادم به هر جايي رَوَم بهـر خوشي
خوش نمي بينم گره افتد به كار و مشكلم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید