متن شعر
پيـر مغان هدايـت ما را بيـان نـمود
پنـدش كه استقامت مـا را عيـان نـمود
پيـر مغان كه رهبـر مردان با خـداست
پنـد و نصيحتـش سر ما را نشان نـمود
٭٭٭
پيـر مغان حكايـت ما را شنيـده است
نقشي زِ دست خود به جبينم كشيده است
اي پيـر پـُر فروغ تويـي بـهتر از هـمه
با چشـم خود ببين كه مـرا آفريده است
٭٭٭
آن پيـر جهان ديد كه عمرش سپـري بود
مي ديـد كه دنياي دنـي حيله گري بود
دائم به ره لطف خـدا بود اميـدش
با آنكـه از آن لطف خـدايش خبري بود
٭٭٭
حـرف نكويـي بـُوَد رديـف صوابـي
دور جهـان پَـر زنـد به مثل عقابـي
حـرف خـدا و پيامبـران قديـمي
در هـمه جا مي رسد به صوت و شتابـي
٭٭٭
با هوش ترين مـرد كه ديـد بصـرش بود
از مردم بـي هوش هـزاران خطرش بود
دائم به تو مي گفت خـدايا چه كُنـم من
فهميـد كه از خلق هـزاران ضررش بود
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید