متن شعر
در وادي عشقت خدا درملك دين پرورمنـم
در ملك بـي پايان تو بر خلق تو رهبر منـم
در راه عشقت مي دوم تا هر كجا بتوان رَوَم
در راه بـي حد و حدود دارنده باورم منـم
٭٭٭
در درگه و دربار تـو نيكوترين نوكر منـم
در سبزه زار باغ تـو چون ميوه نـوبر منـم
يارب چه باشد نوكري،هرمال دست توست
درثروت بي منتها ،بي مال وگنج و زر منـم
٭٭٭
از لذت دنياي دون از خلق تـو كمتر منـم
در راه امر و نـهي تو از خلق تـو برتر منـم
امرت بِدنيابوده است اصلاح مافرموده است
گر معتقد من نيستـم ،بر امر تو كافـر منـم
٭٭٭
اندر مدار زندگي بر نام تـو خـوش باورم
دارنده نام تـو ام ، بسپارمش بـر خاطرم
از هـر زبان ملتـي ، نام تـو را بشنيده ام
گـر معتقد من نيستـم ،بايد بگويـم كافرم
٭٭٭
اگر در بستر دنيا ره خوش خُفتنـي باشـد
ره عقبـي مـجزا شد دراين بستر نمي باشـد
ره عقبـي زِ دانش عـارفان جُستنـد
همان دانش به گوش وهوش،خر نمي باشد
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید