متن شعر
خـداوندا در اين دنيا نكوكاري كجا باشد
كجا هر آدم جاهل زِ بدكاري جدا باشد
هر آن كار نكو كردم و نيكوتر بفهميـدم
به زعـم مردم نادان، تـمامش ناروا باشد
٭٭٭
خـداوندا در اين دنيا دغلكاري چرا باشد
چرا هر فرد بدكاري زِ كار خود رضا باشد
خـداوندا در اين دوران چرا زجر دغلكارن
نصيب خودنمي گردد به نيكان ماجرا باشد
٭٭٭
با خودم گفتم كه عشق حق زِسربيرون كنم
ديدم اين آتش نشايد ،درخودم پنهان كنم
درچنين ميدان همت با دو صد شوق و نياز
به بُوَد تا اسب همت در دوصد جولان كنم
٭٭٭
دوش تا گفتم خيالش را توان بيرون كنـم
گفت:بتوانم تو را چون يوسفم زندان كنـم
قدرتـم نشنيده اي از چاه كنعان تا به مصر
از فراقـش سينه ي يعقوب را بريان كنـم
٭٭٭
با خودم گفتم چه تدبيري به عشق آن كنـم
گفت : بتوانم تو را سرگشته دوران كنـم
طاقت عشقـم ميان مردم جُهّال نيست
در ميان اهل عرفان ، قسمت پيران كنـم
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید