متن شعر
غـرقيم و تشنه ايم ،به آب زلال تـو
برما خطر بُـوَد ، چه رسد بر ملال تـو
از موج غرق ،كي بتوان سر به در بَـرَد
هركس كمربِـبَست،به جنگ جلال تـو
٭٭٭
اي خالقي كه ما همه محو لقاي تـو
همّت نموده ايم به طاعت براي تـو
ما هر چه داشتيم و داريم ، اينكه نيست
قابل به نـزد ، يك اثري از نداي تـو
٭٭٭
يارب ، ترحمي كه بگردم فـداي تـو
يا سرنـهم به گرد ره خاك پاي تـو
غرقم به بحرعلم تو و هيچ چاره نيست
برگو به من،كه رحم كند برگداي تـو
٭٭٭
عارفا بيهوده نشناختي ام نيست عجب
جنگ تاريخ ببين ازعجم وجمله عرب
بر سر مسئله جزيي كه بُوَد ظن وگمان
خون ناحق چقدر ريخت به غيرره رب
٭٭٭
خدا پايه ي عدل خود نيك بنهاد
كمالـي كه باد آورد ، مي برد باد
خدا عدل خود را به معنا بيان كرد
به عدل است كين رأي خلقش به ماداد
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید