متن شعر
دردا هـزار بُـوَد ، در ولاي تـو
بر آنكه سر نهد،به همان خاك پاي تـو
ما هرچه درد مي نگريـم وشنيده ايم
درمان آن بـيافته ايـم ، از دواي تـو
٭٭٭
درمان درد ما همه خواهد رضاي تـو
در هر شرايطي كه شود مبتلاي تـو
درمانسراي دور جهان درد ناشناخت
تا يك اثـر نديد ، زِ بعد شفاي تـو
٭٭٭
يارب، طبيب گر نـشناسد دواي تـو
كي جويد آن دوا،كه بجويد شفاي تـو
فكرطبيب، گر به طبابت اصولي است
حكم شفا بجويد از آن مومياي تـو
٭٭٭
بنهاده ام اين دل ، به خاك پاي تـو
وِردش بُـوَد هميشه،به ذكر و ثناي تـو
دل را كه من نساخته ام،خود بساختيش
نـتواند اين جـدا بـشود ،از وفاي تـو
٭٭٭
تا دل سپـرده ام سر كوي ولاي تـو
روز ازل بـشد ، دل من مبتلاي تـو
روز الست تا تـو بـگفتي بلي بگو
من لا نـگفتم و بـگفتم بلاي تـو
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید