متن شعر
روح من از، نور خـودت ساختيـش
زير فضـاي فـلك انداختيـش
روح بشـر مي بُـوَد از هست تـو
خـود به ديـار مـحك انداختيـش
٭٭٭
قطره ي آبـي ، كه بشـر ساختيـش
زُبـده ي مخلـوق ، به پرداختيـش
تا كه بـبينـد اثـر حكمتـت
حكمت خود ، در نظـر انداختيـش
٭٭٭
آدم اول ، كه زِ گِل ساختيـش
سـوي هميـن دهـر بيـانداختيـش
خـود چه توانـد بكند آدمـي
گر به ديـار عدم انداختيـش
٭٭٭
تا تـو خـدا ، اين بشـر افراشتيـش
روي به مـحراب دعـا ، داشتيـش
نيّـت آن بر نظـرت كي رسـد
گر تـو خودت ، از نظر انداختيـش
٭٭٭
هر بشري را كه ، تو خـود ساختيـش
در ره خـود ،غوطه ور انداختيـش
تا بـشناسـد ، هنـر و علـم تـو
در ره علـم و هنـر انداختيـش
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید