متن شعر
گـر بـتوان ، كار نـكوتر كنيـم
طاعـت از آن ، حكمـت داور كنيـم
قابـل بـخشايـش ، داور شـويـم
ديـده خـود را ، كه منـوّر كنيـم
٭٭٭
اي تـو خـداونـد ، مـرا سـاختيـم
مـا همگـي ،علـم تـو نـشناختيـم
دايـره علـم تـو را ديـده ام
زيـن اثـر ، دايـره بـشناختيـم
٭٭٭
مـا كه خـط امـر تـو بـشناختيـم
هـر چه در آن راه تـو مي تاختيـم
عمـر كه در راه تـو مي بوده ايـم
عـاقبت امـر ،كه نـشناختيـم
٭٭٭
مـا اثـر علمـي اگـر يافتيـم
آخـر آن علـم ، نه دريافتيـم
علـم كه تطبيـق به علمـت نـشد
خود سري است، آن زِ خود افراختيـم
٭٭٭
چـرا مـا غافل از ، كار خـدائيـم
نمي دانيـم و نـزدش ، مـا گدائيـم
گدايـي با خـدا ، كـي شـد مطابـق
چـرا در كار حق ، پُـر مُـدعائيـم
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید