متن شعر
حمايـت بهـر عفّت مي كنـم من
رهـا خلقـي زِ خفّت مي كنـم من
اگـر خلقـي شدن پاكيـزه عفّـت
رهاشـان از مذلّت مي كنـم من
٭٭٭
به پاس دين ، خدمـت مي كنـم من
كه سر در خاك غربت مي نهم من
من اينجـا در وطن آسوده باشـم
كه همّـت بر قيامـت مي كنـم من
٭٭٭
زِ دنيـا پَـر بگرديد اين گل من
بـريـزد بلـكه پَـر سنبـل من
زبان سوسـن اَر بلبل بـدانـد
زبانـش بستـه شـد اين بلبل من
٭٭٭
بـه دنيـا تا بـدادي منـزل من
نهـادي عشـق دنيـا بـر دل من
دلـم آلـوده شـد از رنج دنيـا
عجـب تعميـر كـردي منـزل من
٭٭٭
از اين دنيـا چه باشـد حاصـل من
بسـازن خشت دنيـا از گِل من
در اين محفل كه خاكم مي برد باد
توان آرَد به خاكـت محفـل من
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید