متن شعر
زِ يك دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي
بگفتا ، بهـر من دنيـا اجل آرَد به پيگردي
نظام و مُلك دنيا را نمي شايد به دست آرَم
نظامش مي نهد هر دَم،به روي درد من دردي
٭٭٭
برادر راستيِ ره رو،كه آرامش توان جويي
كه آرامش رهي دارد،به نيكويي و خوش خويي
بيا جانا زِ من بشنو ،به مردم بد مگو زنهار
نصيحت كُن براين مردم،برون از راه بدگويي
٭٭٭
در مكان زندگي نشناختي ،يارت كه بـود
همچو يك طفلي كه نشناسي،پرستارت كه بود
طفل در گهواره نـشناسد، پرستار خـودش
خود چو آن طفلي و نشناسي نگهدارت كه بود
٭٭٭
افرادانسان بشنويد،حق تابع انسان كه نيست
حق بهرمافرمان دهدازمابه حق فرمان كه نيست
كار بني آدم بود،شيطان در آن شركت كنـد
صدكار آدمها بود،بي شركت شيطان كه نيست
٭٭٭
صنعت صوت خدايي كه محبت به من است
اين حقيقت نگري بين كه مرا زآن سخن است
اين چنين گر نبود صوت صدايم زِ كجاست
جاي اين صوت و صدا جاي تشكر زِ من است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید