متن شعر
خداوندا بترسيـدم به كاري گر دغـل كردم
هرآن كاري كه نيكوبود به نيكوترعمل كردم
خداوندا تو آگاهي كه كارم با حقيقت شـد
حقيقت را كه بشنيدم به معنايش عمل كردم
٭٭٭
خدايـا دانش و علمت بر آدم بيان كردي
در آخر ازبهشت خود به دنيايش روان كردي
بنـي آدم نـمي شايد زِ فرمان تو بگريزند
به هرجايي كه بگريزندتوپيداشان توان كردي
٭٭٭
بار الها با تو هستم كي دلـم از تو جدا شد
خطكشم يارب كجاشدتاكه آنكارم خطاشد
بارالها توبه كردم بخشش و لطف توخواهم
بنده بيچاره بايد باز در نـزد خدا شد
٭٭٭
فكر جهانگيرد به من چون حلقه زنجيرشد
بربست دست وپاي من مانند يك نخجير شد
آنجا كه ميخواهد بَرَد از بهر من آزادي است
آزرده يا آزاده تر گر مي برد تقدير شد
٭٭٭
عجب تيرغضبناكي رهايش كردي ازشست
خدايا تير دست تو به روي سينه ام بنشست
مگر تير دعاي من نيامد رو به كوي تـو
مگرآهم دغل داردكه تيرش برهدف ننشست
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید