متن شعر
خداونـدا تـو مـعيارت ،چه رنگ است
كه هـر آهـو، شكار هـر پلنگ است
هـر آن فردي كه كارش با خـدا شد
به هـر جا رو كنـد، پايش به سنگ است
٭٭٭
رفيقـان من دلـم از غصـه تنگ است
چـرا دنيـا به من دايـم به جنگ است
نظام و نظـم دنيـا را ، خـدا بست
كه هر گرگي به آهـو، تيز چنگ است
٭٭٭
به بـاد نـخوت مردم مَـزن دست
كه نخوت خود به خود بهرت گزند است
بِـران دستـت به كار صاف و پاكي
زِ كار پاكي ات ، نامـت بلند است
٭٭٭
آسايشي زِ دنيـا بر ما مگر حرام است
كزجوروجهل مردم زجري به ما مدام است
هـر كس نكـو بـفهمد ، آسايشـي ندارد
از كينه نـفهمان ، روزش به مثل شام است
٭٭٭
هنـر مرد هنرمنـد ، به ديد بصـر است
آنكه با ديد بصرنيست،خاكش به سر است
هنر از قامت دل سوختگان سـر بزنـد
هر دلي سوخته بينم ، هنرش بيشتر است
٭٭٭
نسیم گلشن حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید