• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر دوبیتی 113/ حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    خدايااين چه عمري شدچرا وامانده درراهم

    اسير دست  شيطانم ، چرا افتاده  در  چاهم

    خداوندا مدد فرما كه  من همت فزون كردم

    ره جنت كجا جويم بهشتت كي شودجاهم

    ٭٭٭

    خدا در بعد  اين  شيطان اگر  دادي   پنـاهم

    زِ بعد اين بِبَر بيرون ، به  بعد خود بده راهم

    اگر ازچنگ اين شيطان رهايي داديم ،دادي

    وگرنه  تا بـر عرشت فزونتر   مي رود   آهم

    ٭٭٭

    اي خـدا  عاقبت كـار  من  آيا   چه     شود

    طبق گفتار تو  كي  كار  من  اصلاح  شود

    تـا   دم  مرگ   بدانـم    ولـي   از    عاقبتـم

    فكرم   از  كـار   فروماند   و  پژمرده  شود

    ٭٭٭

    تـا    دم مرگ   مشخص   بود   آن   عاقبتـم

    بعدازآن نيست مشخص نه درست ونه غلطم

    هر چه من تجربه كردم چه شوم بعد ز مرگ

    حدّ  من  نيست   بگويـم   اثـر   از  عاقبتـم

    ٭٭٭

    اين نسل  نوزاد بشر بايد نصيحت    بشنونـد

    گمراه مي گردند اگرپند ونصيحت نشنونـد

    باچشم وگوش بسته اي بي فكرودرك آمدن

    لازم بود بر پند  هر داناتـر  از خود  بگرونـد

    ٭٭٭

    نسیم گلشن   حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر ره حج / حسن مصطفایی دهنوی

    « ره حج » در مرحله اول كه  بشر ، جانب  حج  رفت آيا چه سبب شد،كه دگر  باره به كج رفت با صدق  و صفا ،…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 108 / حسن مصطفایی دهنوی

    ساقي بيـا   تـو  جام  مرا ، پُـر   شراب  كُـن بـر من تـو  رهنمايـي  ، شعر  كتاب   كُـن شاعر نكات  نيك  و …
    • دوبیتی

    شعر سرما / شهریار جعفری منصور

    هوا سرد شده از مترسک می گیرد کت کهنه را
    • سایر سبک ها

    پرواز / رسول چهارمحالی

    بعدِ پرواز تنت بی همتا کوچه ها غم زده اند شهرها غرق عزا بلبلان غرق نوا شعرها بی معنا شک و تردید به…
    • شعر سپید

    گرمی آغوش/رسول چهارمحالی

    گرمی آغوش آب از چشمه ی جوشان لبت می نوشم خواب از گرمی آغوش و تنت می پوشم تا گل عشق تو زدغنچه به جان و تن…
    • غزل

    شعر منزلگه یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « منزلگه يار » هر که  در  مدت  عمرش ، پي  مِهر دل   نیست بی  دلی  لایق   هر  منزل  و  هر  محفل…
    • قصیده

    غم عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « غم عشق » از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند آن دل خسته ي خود را، زِ …
    • قصیده

    شعر نو رسیده در خاک / حسن مصطفایی دهنوی

    « نو رسیده درخاك » مقیاس1  مُلک  هستی،بر ما  نه  آن  عیان  است بر ما همین بیانس،کین2 هستی اش  چنان…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید