• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر دوبیتی 112/ حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    درويـش  اگر   ره   بِبَـرد    سوي   خرافات
    از  گمرهي  آن  بتوان  گفت   كـه  هيهات
    درويـش كه  يك عمر گياهان  خـدا  خورد
    بيچـاره   نفهميد ، خـدا     داد     گياهات
    ٭٭٭
    درويـش  كه بر مال بشر دست  دراز   است
    در خوردن  آن مال  بشر  مثل  گُراز   است
    قانـع  به  قناعـت   نشود   پيش      خداونـد
    درجاده حرص و طمعش در تك وتاز است
    ٭٭٭
    درويش  كه دستش  به بـَرِ  خلق  دراز است
    درويش  حقيقت  نَـبُوَد  ، حيله بساز  است
    درويش   كه  دنبال  جهان  است  و  تجمّل
    كي  فكر قناعت بُود  و كي  به نماز  است
    ٭٭٭
    درويـش   اگـر   راه   قناعت  بكند    گـُم
    سـر بار   گرانـي  است   به  سرباري   مردم
    درويش  كه دائم نظرش  سود جهان  است
    اسبي است كه هم شيهه زندهم به زمين سُم
    ٭٭٭
    اينجا حسن از فطرت  درويش  چنين گفت
    درويش  نبايد  بـخورد   مال كسـي  مُـفت
    درويش  رياضت   بكشـد   بـهر     قناعـت
    بيجـا  است  اگر  از كـمي  رزق  بر آشفت
    ٭٭٭
    نسیم گلشن   حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر ره حج / حسن مصطفایی دهنوی

    « ره حج » در مرحله اول كه  بشر ، جانب  حج  رفت آيا چه سبب شد،كه دگر  باره به كج رفت با صدق  و صفا ،…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 108 / حسن مصطفایی دهنوی

    ساقي بيـا   تـو  جام  مرا ، پُـر   شراب  كُـن بـر من تـو  رهنمايـي  ، شعر  كتاب   كُـن شاعر نكات  نيك  و …
    • دوبیتی

    شعر سرما / شهریار جعفری منصور

    هوا سرد شده از مترسک می گیرد کت کهنه را
    • سایر سبک ها

    پرواز / رسول چهارمحالی

    بعدِ پرواز تنت بی همتا کوچه ها غم زده اند شهرها غرق عزا بلبلان غرق نوا شعرها بی معنا شک و تردید به…
    • شعر سپید

    گرمی آغوش/رسول چهارمحالی

    گرمی آغوش آب از چشمه ی جوشان لبت می نوشم خواب از گرمی آغوش و تنت می پوشم تا گل عشق تو زدغنچه به جان و تن…
    • غزل

    شعر منزلگه یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « منزلگه يار » هر که  در  مدت  عمرش ، پي  مِهر دل   نیست بی  دلی  لایق   هر  منزل  و  هر  محفل…
    • قصیده

    غم عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « غم عشق » از غم عشق تو هر كس ،كه دلي شاد كند آن دل خسته ي خود را، زِ …
    • قصیده

    شعر نو رسیده در خاک / حسن مصطفایی دهنوی

    « نو رسیده درخاك » مقیاس1  مُلک  هستی،بر ما  نه  آن  عیان  است بر ما همین بیانس،کین2 هستی اش  چنان…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 349 / حسن مصطفایی دهنوی

    زِ يك  دل زنده پرسيدم،چرا دنيا رها كردي بگفتا ، بهـر من  دنيـا  اجل  آرَد   به   پيگردي نظام و مُلك…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید