متن شعر
« دست يار »
برادرا به خودسري مرو ، بيا كنار ما
بـسنج كار نيك و بد ، زِ گفتگوي كار ما
رفيق و دستيار ما ، هر آنكه در جهان بشد
زِ صدق دل رفيق شد ، به نقشه ي نگار ما
صفات نيك يار ما ، كسي نديد در جهان
صفات نيك بهتري ، چو يار گُل عذار ما
در اين زمينه يار ما،چنان امين و مَحرم است
كه هستي بشر توان ، سپرد دست يار ما
به نخل شاد و سبز ما ،به دقت اَر نظر كني
به چشم عقل بنگري ، درخت باردار ما
زِ پند ما مـپيچ سر ،كه تا نـباشدت خطر
خطر كجا توان برد ، شعاع سود كار ما
زِ كشتكار سبز ما ، بيـا سهام خود بِـبر
گُل است و باغ سبز دشت،هميشه كشتزار ما
زِ غربت ابد بيا ، حدود مسكنت بـجو
سكونت ابد بُوَد ، حدود اين ديار ما
از اين جهان چو بگذريم،به آن طريق امر حق
هزار مُلك و مملكت ، بُوَد در اختيار ما
مدارماچنان خوشس،كه هركه اصل آن شناخت
قبول كرد، چونكه ديد قبولس اين مدار ما
هر آنكسي كه در جهان،نظر زِ حرص برگرفت
به فقـر ما نظر بـداد و پند شاهوار1 ما
طريق فقر بهـر ما ، بُوَد چو دُر پُـر بها
كه ثروت جهانيان ،چو نخوتس2 به كار ما
طريق نيك و بد زِ ما ،به گوش ما زند ندا
يقين بُوَد همين ندا ، بُوَد زِ كردگار ما
سخن چو دُر بُوَد گران، وليك در مدار علم
به رايگان رواج شد ، چو دُر آبدار ما
طريق جهل واگذار ،زِ عقل ما بگوش كن
كه جهل آتشي بُوَد3 ،به عقل هوشيار ما
طريق حق چنان بُوَد ، مبادش آن غلط بُوَد
مباد كس كه بنگرد ، غلط زِ كردگار ما
سخن سرايي جهان ، بُوَد زِ طبع شاعران
لسان و نطق و طبعشان4،چراغ شد به كار ما
جوان با غرور و جهل، به ما جواب مي دهد
كه ذكر خير و پند تو ، نيامـدس كنار ما
از اول اين دو ره ،دو بود،طريق عقل و حق
كه بر طريق عقل و حق ، نباشد ابتكار ما
حسن مگو تو حرف حق،زِ ما مجو تو نيكيَت
كه گفتگوي خير تو ، بـريزد اعتبار ما
٭٭٭
1- لايق شاه- نفيس 2- تكبر- ناز 3- باشد 4- زبان و سخن گفتن و طبيعت
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید