• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر درگاه داور / حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    « درگاه داور »

    بيا   اي  مرد  دانا  دل ، شنـو   حرف  پيمبـر  را

    ستايش  واجبـس  بر  ما ، خداي  بنده پرور   را

    اگر  توحيد   مي داني، و گر   پابست  توحيدي

    بخوان   آيات  قرآن را ،بـبين  آن  پاك  دفتر را

    به  اميد  همين  در  باش، در  دريا   و هامونها1

    سرت بر عرش اعلايَست،مجو يك فرد كافر را

    در  درگاه حق   باش، خدا  را  ياد  كن  اي دل

    مـرو  همراه  شيطانهـا ، بجـو   درگاه داور   را

    به آسايش چه ميكوشي،به درگاه خدا آن نيست

    بلا  و  رنج  و غم  باشد ،مگردان از بلا  سر  را

    طفيل  هستي  عشق  خدا  ،  سرِ سروري   دارد

    به  عشق  آن خدا  بايد بداد آن  سر و سرور   را

    طراز  مُلك يزدان  را  نـشايد  بر  زننـد   بـر هم

    اگر  بـتوان  زنند  برهم ، تمام   بحري و بر2  را

    بـبين  تنظيم ملك حق، اگر  محكم  نـمي باشد

    چرا  عاجز  كند   دست  هنرور  يا   توانگر  را

    الا  اي  بنده ي عاجز ، خدايت را  پرستش  كن

    نـشايد   نا  پرستيدن  ،  خداي   دادگستـر    را

    به زنجيرش  ببندد حق،اگر  كس دست من بندد

    هر آنكس از  ستم  بندد، يكي  دست  هنرور  را

    نه هركس خيره سر باشد،زِ كردارش حذر كردم

    مجال و فرصتش  دادم ، بكوبم  آخر  آن سر  را

    ندارند  حرف  من  باور، فرو  رفتن   در    آياتم

    مگر  بيهوده  بنهادم  ميان ، محراب  و منبر   را

    الا  اي  واعظان3 حكم حق ، بيدارتـر     باشيد

    دقيقاً  بـر  شماريدش ،  كلام   هـر   پيمبر    را

    گمان  دارند  احمقها ، به كار  خير     مشغولند

    زِ  دست   بندگان  كوبم ، تمام  احمق   خر  را

    نكردن گوش حرف من،مرا  روز بزرگي هست

    همان روزي كه ميخوانند،حساب ضبط دفتر را

    شرار قهر من سختست،به كام خلق من تلخست

    شرار قهر  من  سوزد، همه  جسمي  و  پيكر  را

    طناب  قهر  من  دارد  ، تمام   دور   دنيا       را

    به  دام  آن طناب افتند،زِ هر جا  بر كشن سر  را

    به  دنيا  رو  چو  بـنهادن، زِ دنيا  رو   نـگردانند

    مكن  ديگر  نصيحت ،مردمان  شوم  ابتر4    را

    نصيحتشان  مكن ديگر، تو خيل  بي خِردها  را

    ببايد ريشه كَن كردن ، در  آنها  نخل بي بر   را

    حسن  اينها  بسس گفتن: به قرآن  بيشتر گفتم:

    چه سودي خواندن قرآن،به گوش خرتر از خر را

    ٭٭٭

    1- دشتها         2- دريا  و خشكي  3- پند دهنده – ناصحان      4- مقطوع – ناقص

    دیوان  اشعار  حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر دهر دنی - حسن مصطفایی دهنوی

    « دهر دني » کی   دهر دنی1، در صدد2  سود   من   آمد کی   در صدد    خاطر   بهبود     من    آمد ای …
    • قصیده

    شعر این نکته / حسن مصطفایی دهنوی

    « اين نكته » اين نكته کن نشان، حسن از من نشان ببین افعال دست من، سراسر در این  جهان  ببین افعال …
    • غزل

    سه شعر کوتاه / رها فلاحی

    سه شعر کوتاه از رها فلاحی (۱) زمستان شد زمین سپید پوش، می‌بارد دانه به دانه، -- ستاره! (۲) من…
    • شعر سپید

    اشعار هاشور ۴۲ / لیلا طیبی (رها)

    اشعار هاشور ۴۲ لیلا طیبی (رها) (۱) برایم،،، اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ --[بودن در این شهر سیمانی،] ﺍﻣﺎ،،، ﺍﺯ…
    • شعر سپید

    شعر با من بمان/مجیدمحمدی(تنها)

    من شکستم تا تو دل را نشکنی، اما چرا می کشانی پای دل را با خودت تا ناکجا   من شکستم بی صدا اما…
    • شعر نو
    • +1 غزل

    شعر خرمن مردم / حسن مصطفایی دهنوی

    « خرمن مردم » طمع1 به خرمن مردم،كه  نكته داني نيست مگر  تو  را به سرت ،عقل  با معاني  نيست هر  آنكه …
    • قصیده

    شعر دوبیتی247/ حسن مصطفایی دهنوی

    هـر  آدم  نيكويي   تا    نيك  سِيـَر     باشد بر  رتبه ي  انسانـي   ديدش  به  بصر  باشد در  مرحله   …
    • دوبیتی

    شعر قسم/مجیدمحمدی(تنها)

    تو کیستی؟ نه می شود از تو گذشت نه می شود به تو پیوست تو کیستی؟ نه می شود از تو دل کند نه می شود به تو دل…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 110 / حسن مصطفایی دهنوی

    گر يك نشان بـباشد،در سينه من از دوست واضح به خلق گويد ،تا اين نشانه از  اوست يا  زآن  نشان ندارد ، يا  من …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید