متن شعر
« درگاه داور »
بيا اي مرد دانا دل ، شنـو حرف پيمبـر را
ستايش واجبـس بر ما ، خداي بنده پرور را
اگر توحيد مي داني، و گر پابست توحيدي
بخوان آيات قرآن را ،بـبين آن پاك دفتر را
به اميد همين در باش، در دريا و هامونها1
سرت بر عرش اعلايَست،مجو يك فرد كافر را
در درگاه حق باش، خدا را ياد كن اي دل
مـرو همراه شيطانهـا ، بجـو درگاه داور را
به آسايش چه ميكوشي،به درگاه خدا آن نيست
بلا و رنج و غم باشد ،مگردان از بلا سر را
طفيل هستي عشق خدا ، سرِ سروري دارد
به عشق آن خدا بايد بداد آن سر و سرور را
طراز مُلك يزدان را نـشايد بر زننـد بـر هم
اگر بـتوان زنند برهم ، تمام بحري و بر2 را
بـبين تنظيم ملك حق، اگر محكم نـمي باشد
چرا عاجز كند دست هنرور يا توانگر را
الا اي بنده ي عاجز ، خدايت را پرستش كن
نـشايد نا پرستيدن ، خداي دادگستـر را
به زنجيرش ببندد حق،اگر كس دست من بندد
هر آنكس از ستم بندد، يكي دست هنرور را
نه هركس خيره سر باشد،زِ كردارش حذر كردم
مجال و فرصتش دادم ، بكوبم آخر آن سر را
ندارند حرف من باور، فرو رفتن در آياتم
مگر بيهوده بنهادم ميان ، محراب و منبر را
الا اي واعظان3 حكم حق ، بيدارتـر باشيد
دقيقاً بـر شماريدش ، كلام هـر پيمبر را
گمان دارند احمقها ، به كار خير مشغولند
زِ دست بندگان كوبم ، تمام احمق خر را
نكردن گوش حرف من،مرا روز بزرگي هست
همان روزي كه ميخوانند،حساب ضبط دفتر را
شرار قهر من سختست،به كام خلق من تلخست
شرار قهر من سوزد، همه جسمي و پيكر را
طناب قهر من دارد ، تمام دور دنيا را
به دام آن طناب افتند،زِ هر جا بر كشن سر را
به دنيا رو چو بـنهادن، زِ دنيا رو نـگردانند
مكن ديگر نصيحت ،مردمان شوم ابتر4 را
نصيحتشان مكن ديگر، تو خيل بي خِردها را
ببايد ريشه كَن كردن ، در آنها نخل بي بر را
حسن اينها بسس گفتن: به قرآن بيشتر گفتم:
چه سودي خواندن قرآن،به گوش خرتر از خر را
٭٭٭
1- دشتها 2- دريا و خشكي 3- پند دهنده – ناصحان 4- مقطوع – ناقص
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید