متن شعر
« خرمن مردم »
طمع1 به خرمن مردم،كه نكته داني نيست
مگر تو را به سرت ،عقل با معاني نيست
هر آنكه در صددس ، خويشتن نگه دارد
چو پير زنده دلان ، شايق جواني نيست
به كامرانـي دنيـا ،مبنـد دل جانـا
كه عشوه اي2بجز از جهل و ناتواني نيست
طريق خدمت ملت ، اگر به سر داري
بدان كه كار نكوي تو، بي معاني نيست
طريق زشت فجاهت اگر كه كار تو شد
بدان سزاي تو ،جز مرگ ناگهاني نيست
تو را به خرمن مردم ، نـبود بهـره ابد
نخوانده بر سر هر سفره ، جز گدايي نيست
هـزار توشـه زِ خاك زمين ، تو برداري
به خلق روي زمين، ذره اش جفايي نيست
به خودكفايي خود ،پي بـبر و منعم باش
طمع به مال كسان،رسم خودكفايي نيست
به راستي كه نصيحت، چه پارسا3 باشد
دروغ وجنگ و جدل،رسم پارسايي نيست
وظيفه اي كه زِ خالق،نصيب مخلوق است
مگر وظيفه ي شرايع4 آسماني نيست
تو پاسدار نصيحت شدي به امر خدا
كه در طريق خدا ، روز نا تواني نيست
بيا كه راه خدا را ، چنان كه من ديدم
به راه رأي خدا ، هيچگه زياني نيست
هزار هاتف غيبي ، به ما هميـن گفتنـد
كه راه ما غلط است و راه بي زياني نيست
خداي لم يزلي مي بُدست و جاويد است
كدام فرد بشر بوده است و فاني نيست
به مهربانـي ابلـه5 ، مبنـد دل جانـا
كه مهرباني آن خالي از زياني نيست
به پيـر ميكده گفتم : كه چيست راه نجات
به گريه گفت:كه راهش به كارداني نيست
قبيله ي بشر از دست هم شكنجه خورند
شكنجه دادن هم ، بهـر آب و ناني نيست
شكنجه ميخورن ازهم به حكم جهل لجوج
هميـن لجاجتـش ، حكم آسماني نيست
طريق حكمراني و خيم6 خودخواهي است
همين طريقه ي بد ، رسم كامراني نيست
به كامرانـي دوران ، مبنـد دل پسـرا
كه كامراني دوران به جاوداني نيست
زمان هـر بشـري ، نيك و بد بُوَد همراه
كه منحصر به بد و نيك، يك زماني نيست
به كنجكاوي دنيـا ، اگر كه پي بـبريم
به كنج آخـر اين ،غيـر ناتوانـي نيست
به كام بخشـي دنيـا ،مباش غـره7 حسن
كه كام بخشي آن ، غير امتحاني نيست
٭٭٭
1- حرص- آز 2- ناز و كرشمه 3- زاهد – متقي 4- دينها 5- نادان- كم عقل 6- خو- سيرت 7- مغرور
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید