متن شعر
« بهار نوجواني »
خداوندا غمم بـر غم ، فزون شد
دلم از جور دنياي تو ، خون شد
نهال صبـر من ، بُـبريده گشته
عنان صبرم از دستم ، برون شد
بهار نوجوانـي ام ، ســر آمـد
بهار اين مبّدل بـر خزان شد
مـرا بـود آرزوهايـي بـه دنيـا
بهار نوجوانيـم ، لاله گـون شد
عجب فكري غلط بُد در سر من
به جاي لاله گـون ، واژگـون شد
شما اي همرهـان از من بـپُرسيد
تو را غم بُد كمي،چون شد فزون شد
تكاپو هـر چـه من كـردم به دنيا
همه سـودش ، نصيـب دشمنان شد
خداوندا ، چه بُد سـودم ز دنيا
نـديدم سود ، مي بايد برون شد
خدايا اين چه دنياي عجولي است
بشـر نـتوان در اينها كامران شد
خداوندا گناه مـن چه مـي بود
تنـم بـر زيـر بارش ، ناتوان شد
غـم دنيا ، به دوشـم بار سختيـس
غـم عقبـي بـيامد بار آن شد
خداوندا ، همـش فكر تـو بودم
مرا لطف تو بايد ، رهنمون شد
به لطف تو ، دلـم اميـد وارس
مگر جُرم من از لطفـت فزون شد
هر آنكس عمر خود ، پيش تو باشد
نـشايد از تو پيـش ، اين و آن شد
من از امـر تـو سرپيچـي نكردم
كه امـرت بـر زبان من روان شد
كسي غير از تو ديگر ،فكر من نيست
نمي پرسن حسن،چون بود و چون شد
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید