متن شعر
« بخشش »
خداوند دانا ، كه نامش خوش است
صفاتـش همه نيكي و بخشش است
تو را نيـرو و عقل و عفّت بـداد
كه عفت برايت چه پُر ارزش است
صفات خـدا ، بهـر آدم بُوَد
چه آدم بـر آن قابل كاوش است
خـدا را اگـر نيـك بشناختـي
يقيناً سرت ، خارج از آتش است
خدا با صفاتـش شد راستگو
براي بشر ، راستي و دانش است
خداوند داراي ليل و النهار
به ليل و النهارش بـبين گردش است
بـبين ماه و خورشيد افراشته
كه خورشيد گردنده و پُـر آتش است
دليلي دگـر دارم از هستي اش
كه آغاز هستي اش ، آبـش است
بـبين شهـد شيرينـي آب آن
زِ هر ميوه ،بر كام ما چون خوش است
بيـا بنگـر آن آب لطفـش به ما
كه آبـش به ما ، رفع هر آتش است
بيـا بـشنو از قدرت كردگار
نه چون ما خوراك و ني خوابش است
بـبين فيض گردنده خورشيد را
بما مي رسد ، چون در آن تابش است
همين خاك بر كارش آراسته
همين ها به ما بهـر آسايش است
به ما وحيـَس و پي بريم علم حق
سفارشـت اين نكته قرآنـش است
بـبين پيـروان مسيحـا به حق
به گردن همان بند و زنجيرش است
هر آنكس كه فرمان نـبرد امر حق
هماندم زِ حق ، وقت آزارش است
بـبين سردي و گرميِ روز و شب
بر اين طبع ما ، حد و اندازش است
فزونتـر به ما مي رسد فيض حق
هنوزم جهان بهـر ما ناخوش است
غلط كاري از ما ميان گر نـبود
خدا را به ما لطف و آرامش است
هر آنكس ندارد خدا را قبول
سزاش از خدايش، همان قهرش است
اگر بنده كردارش از خودسري است
چه نقص بدي ، بندِ كردارش است
خدا را بـبين ، آنچه گفته است به ما
كه سي جزء قرآن ، زِ گفتارش است
تفضل گـر از كردگارم نـبود
همه دور من شعله ور آتش است
خدايي كه بـر ما تفضل كند
چرا فكر ما كوته و ناخوش است
تو آن تابـش آفتابـش بـبين
كه سودش به ما ها به افزايش است
بيـا جان من ، با خدايـت بـساز
خدا سازشش ، بهر ما كارش است
چو كين و گـر رياضت كشند
اميد از خدايـش به رفتارش است
يكي بنده با صد هزار عيب و نقص
نـداند خدا را كه ستارش است
حسن نام ناميـش باشد حسن
يقيناً زِ حُسن خدا،بر او بخشش است
٭٭٭
دیوان اشعار حسن مصطفایی دهنوی
یک دیدگاه اضافه کنید