• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    شعر آستان عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    « آستان عشق »

    عشقم بر آن  طريقه ي رندي، اشاره  نيست

    جز  بر  طريق   راستي ام ،  آشكاره   نيست

    اي  همرهان  ، به  همره  عشقم  قدم   زنيد

    تا   بـنگريد ، مثل   همينم   دوباره   نيست

    دريا  دلان  زِ عشق ، به  دريا  كه   مي زنند

    زآنجا    يكي  زِ  هزارش ،  نظاره     نيست

    از  آستان عشق ،هر آنكس  كه  فكر  يافت

    فكرش ديگر بر اين،كُله وكفش پاره نيست

    بر روي خاك مُردن و بر تخت جم يكيست

    فرقي  ميان  بي كُله  و  تاج داره       نيست

    هركس به راه عشق ،نظر  بست و پي  بِـبُرد

    ديگر  بر اين  جهان  فنايش ، نظاره   نيست

    ترسندگان    عشق ، به   پايان   ره    رسنـد

    گر  رهزني ،كمين  همين  راهواره1  نيست

    بـر  اوج  معرفـت   بـرساند  بشـر      كمال

    آن  معرفت  به هيچ  بشر،بي قواره2  نيست

    چون كار  دين  به  من  بـسپردند  ، عارفان

    كارم  به  غير دين، ديگران را سپاره نيست

    آن  يار  مهربان  به  منـش   مهربانـي   است

    اما  مرا  به  جرأت  گفتن يك  اشاره نيست

    عشقم  به  دلبر است  و  بر آن   آرزو   كنم

    آنهم دلش به من،كم از  سنگ خاره نيست

    غرقيـم  در  ولايت  عشقـش ،  ولي  از  آن

    وحي كه مي رسد به حساب شماره  نيست

    در  فـرِّ3  با  فروغ   رُخت ، زندگي   كنيم

    حيفس كه دانشي به رهت ، هوشياره نيست

    گر  پا  به كوي  عشق ،  زِ  اول    نهاده ايم

    اين كوي عشق،يك قدمش  ناگواره نيست

    از  چشمه سار كوه،كه ما  آب  مي خوريم

    جايي ديگركه آب چنين خوشگواره نيست

    اندر  ولايت   تو ، كه  مطلق   شود     دلم

    در  دست  ديو نفس، شرور  شراره4 نيست

    در  راه  عشق  و  معرفتـت ، گر  بـسر  برم

    اين زندگي،زِ  زندگيـَت بي عصاره5 نيست

    در زندگي  عصاره ي عشق  تو  مي چشيم

    اين  زندگانيـَس، زِ تو اش بي عصاره نيست

    ما  را  نظر  به  عشق  بود  و بر  درستي اش

    از ما  نظاره به  مردم  بي  بند و باره  نيست

    در  كوهسار  عشق ، حسن   تا  قدم   نهاد

    فهميد  جاي بهتر  از اين  كوهساره  نيست

    ٭٭٭

    1- مركب- ارمغان        2- قد و قامت – اندازه     3- شأن و شكوه     4- آتشپاره – بد شدن     5- چكيده - شيره

    دیوان  اشعار  حسن مصطفایی دهنوی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر دهر دنی - حسن مصطفایی دهنوی

    « دهر دني » کی   دهر دنی1، در صدد2  سود   من   آمد کی   در صدد    خاطر   بهبود     من    آمد ای …
    • قصیده

    شعر این نکته / حسن مصطفایی دهنوی

    « اين نكته » اين نكته کن نشان، حسن از من نشان ببین افعال دست من، سراسر در این  جهان  ببین افعال …
    • غزل

    سه شعر کوتاه / رها فلاحی

    سه شعر کوتاه از رها فلاحی (۱) زمستان شد زمین سپید پوش، می‌بارد دانه به دانه، -- ستاره! (۲) من…
    • شعر سپید

    اشعار هاشور ۴۲ / لیلا طیبی (رها)

    اشعار هاشور ۴۲ لیلا طیبی (رها) (۱) برایم،،، اگرچه ﺗﻮﻓﯿﺮﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ؛ --[بودن در این شهر سیمانی،] ﺍﻣﺎ،،، ﺍﺯ…
    • شعر سپید

    شعر با من بمان/مجیدمحمدی(تنها)

    من شکستم تا تو دل را نشکنی، اما چرا می کشانی پای دل را با خودت تا ناکجا   من شکستم بی صدا اما…
    • شعر نو
    • +1 غزل

    شعر خرمن مردم / حسن مصطفایی دهنوی

    « خرمن مردم » طمع1 به خرمن مردم،كه  نكته داني نيست مگر  تو  را به سرت ،عقل  با معاني  نيست هر  آنكه …
    • قصیده

    شعر دوبیتی247/ حسن مصطفایی دهنوی

    هـر  آدم  نيكويي   تا    نيك  سِيـَر     باشد بر  رتبه ي  انسانـي   ديدش  به  بصر  باشد در  مرحله   …
    • دوبیتی

    شعر قسم/مجیدمحمدی(تنها)

    تو کیستی؟ نه می شود از تو گذشت نه می شود به تو پیوست تو کیستی؟ نه می شود از تو دل کند نه می شود به تو دل…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 110 / حسن مصطفایی دهنوی

    گر يك نشان بـباشد،در سينه من از دوست واضح به خلق گويد ،تا اين نشانه از  اوست يا  زآن  نشان ندارد ، يا  من …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید