متن شعر
تفنگت را زمین مگذار
منم یک قطره از دریای طوفانزا
منم پژواکی از فریادِ حق جویی
که در فریاد آزادی و حق خواهی
نشانِ تیر و رگبارِ تو و آیین خونبارِ توام هر دم
نشان تیر و رگباری
که از آیاتِ شیطان، حکم میگیرد
تفنگت را زمین مگذار
آیینت پر از قانون تیر و ترکش و خون است
تفنگت را زمین مگذار آخر در جواب دادِ حق خواهان-
جوابت تیر خاموشی به هر فریادِ گلگون است
در این شهر و در این میهن که گرگان در لباسِ
گوسفندان، روبهان، در جامه شیران، به جای مسندِ شاهان، ز منبر حکم میرانند
به حکم ظلمت و خونریزی آیین ِ ابلیسان
الا ای آیت حق! آیت ایمان!
تفنگت را زمین مگذار
که در قانون و آیینت
جواب بانگِ آزادی
به فرمان ولایت، حکمِ رگباری به حنجرهای آزادیست
تفنگت را زمین مگذار
که سهم ما در این زندان
سرِ داری و رگباری به حلقِ بانگ و باورهای آزادیست
تفنگت را زمین مگذار
کآیینت به رقص تار موی بانوان شهر، بر باد است
بهشتت در بهشت فارغ از زندانِ آیینت...
الا ای دیو دین پرور!
به نام زندگی، آزادی و زن...
دوزخ آباد است
تفنگت را زمین مگذار
که از آغاز این بدعت
تفنگت بعدِ دینت،برترین ابزار حقگویی ست
و تنها در پناه آن
الا ای آیه ی حق!
تفنگ آتشینت، آیتِ حقی ست از آیات شیطانی
تفنگ آتشینت،خطبه خوانِ منبری هموار و سلطانیست
یک دیدگاه اضافه کنید