• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    ترجمه‌ی شعرهایی از ژنرال پاییز / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    زنده‌یاد “محمدعمر عثمان” ملقب به “ژنرال پاییز” در سال ۱۹۵۷ میلادی در شهر سلیمانیه‌ی اقلیم کردستان، چشم به جهان هستی گشود.
    وی در دهه‌ی هشتاد، جزو شاعرانی بود که تأثیر بسزایی بر شعر معاصر کردستان گذاشت.
    عثمان شاعری متفاوت، پیشرو و آوانگارد به‌شمار می‌رفت و با چاپ مجموعه شعرهایش تحت عنوان «در غربت» سبک و زبان تازه‌ای در شعر معاصر کردستان به‌وجود آورد، شعرهایی که به زبان‌های فرانسه و فارسی نیز ترجمه شده‌اند.
    سرانجام در ۲۲ اکتبر ۲۰۱۹ در منزل شخصی‌اش در سلیمانیه خود را حلق‌آویز کرد و به زندگی خود پایان می‌دهد.

     

    ◇ نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    [ژنرالِ پاییز]
    منَم، ژنرالِ پاییز!
    منی که هرگز آرامش ندیده است!
    ژنرالم… ژنرالِ هزاران درخت عریان و
    میلیاردها برگِ ریخته!
    ***
    منم، ژنرال پاییز!
    کلاه‏ روی سرم، ابر است و
    ستاره‏‌های روی شانه‌هایم، چند برگِ نقره‏ای
    پالتوی تنم، نسیم است و
    شمشیر دستم، شاخه‌ی پوسیده‌ی یک درخت.
    ***
    منم، ژنرال پاییز!
    خونی زرد، در رگ‏‌هایم به جریان است و
    چشمم چنان ابر، نمناک!
    فقط من بودم که در تابوتی شیشه‌ای،
    چندین برگ را به خاک سپردم.
    ***
    منم، ژنرال پاییز!
    من بودم که با گردباد فراموشی، به نبرد برخواستم و
    بسیاری از برگ‌ها را از چنگالش رهانیدم!
    من بودم که شبی آن برگ‌ها را
    زیر پر و بال مهتاب و درخششِ آفتاب گذاشتم.
    ***
    منم، ژنرال پاییز!
    پاییز بی‌من، یتیم است و
    من بودم که گفتم: بله! جسد سایه سبز است.
    ای برگ‌های ریخته‌ی مهاجر
    فقط منم که در محراب پاییز...
    برای پیکر زنده‏‌ی برگ‌ها
    نماز شهادت می‏خوانم...
    و نامش را نماز میت نمی‏گذارم.

    (۲)
    اگر روزی شنیدی که خودم را کشته‌ام
    بدان که نتوانستم،
    شعری بسرایم که آلامم را در خود جای بدهد.

    (۳)
    در دنیای شعر سرگردانم
    دنیای شاعری، آسمانی‌ست پر از گردباد
    و پاییز شمعی‌ست فروزان در خونم
    و پاییز زخمی‌ست عمیق بر جانم.

    (۴)
    کاش توانش را داشتم تا کە دل را از سینە‌ام بیرون بکشم
    خونش را بر جای پاهایش بچکانم
    تا رجی از رد پاهای سرخ، بر برف
    در کنارش،
    زیبایی را نشان بدهد.

    (۵)
    پیش از جنگ
    سرزمینم، دختری زیبا و نورانی، بود.
    افسوس!
    بعد از جنگ،
    دیدم که او سرزمینی به آتش کشیده شده بود.

    (۶)
    قسمتان می‌دهم به نام خدا،
    که روز مرگم،
    با برگ برایم کفن بدوزید!
    گوش و دهانم را هم با برگ‌های ریخته پر کنید!
    تابوت و قبرم را نیز با شاخ و برگ درختان پاییزی بسازید!
    آی‌ی! مبادا جنازه‌ام را در خاک سرد دفن کنید!...

    (۷)
    پیش از عروسی‌ام
    پدرم، ماده گوسفندی را برای رضای خدا قربانی کرد.
    من هم به پدرم گفتم:
    - مطمئنم، خدا، عطر گلی را بیشتر از بوی خون دوست دارد!

     

     

     

    شعر: #ژنرال_پاییز
    برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر دست یار / حسن مصطفایی دهنوی

    « دست يار » برادرا   به    خودسري   مرو  ،  بيا    كنار    ما بـسنج   كار  نيك  و بد ، زِ گفتگوي   كار…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 111 / حسن مصطفایی دهنوی

    درويش غلط كرد،كه حكم ازديگران رانـد در بندگي اش غيرخدا ،خط  كسي خوانـد درويش كـه  ذكرش  سخنانـي  زِ  اله …
    • دوبیتی

    چند شعر کوتاه / زانا کوردستانی

    ▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی (۱) آه، آه دستت: شَعبده‌بازی‌ست که؛ دلتنگی‌هایم را، به…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی121/ حسن مصطفایی دهنوی

    كـي  چرخ  روزگـار  به من هم عنان   شود كـي  مي تواند  آنكـه  به من  مهربان  شود من در كجـا  و چرخ …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 407- حسن مصطفایی دهنوی

    آدم    نيكو  سِـيـَر ، از   قوم  و خويـش رو   به   هدايـت   بِـبَرد  ،خلق   پيـش هـر   نفري    خلق    …
    • دوبیتی

    هاشور در هاشور / زانا کوردستانی

    ▪چند شعر کوتاه از زانا کوردستانی (۱) انتظارم، بوی سیگارهای زر گرفته... و روزهای تلخِ نیمه سوخته میان…
    • شعر سپید

    برگردان اشعاری از تنها محمد / زانا کوردستانی

    ▪برگردان شعرهایی از "تنها محمد" شاعر کورد ساکن کاردیف کشور ولز توسط "زانا کوردستانی" (۱) با خود می‌اندیشم…
    • شعر سپید

    شعر دولت جاوید / حسن مصطفایی دهنوی

    « دولت جاويد » هر آن كسي به جهان،راه و رسم آن بگرفت زِ  نيكويي  بـكند   طاعتي  و جان  بگرفت زمين  كه…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 322 / حسن مصطفایی دهنوی

    مُنعم  به راه  دور  به غربت ، غريب  نيست چون شخص سالم ، عاجزعلم طبيب نيست ثروت كه باشدش به غريبي ،چو…
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید