• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    ترجمه‌ی شعرهایی از مریوان حکیم جباری / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    آقای "مریوان حکیم جباری" (به کُردی: مەریوان حەکیم جەباری) با نام اصلی "مریوان حکیم امین"، (به کُردی: مەریوان حەکیم ئەمین)، شاعر و نویسنده‌ی کُرد، زاده‌ی ۱ ژانویه ۱۹۸۵ میلادی در کرکوک و اکنون ساکن اربیل است.

    ◇ نمونە‌ی شعر:
    (۱)
    تو که آمدی رنگ‌ها تغییر کرد،
    قلب سپیدم را سیاه کردی و
    سر سیاهم را سپید!
    تو که آمدی، پالتوی زمستان غمت را به تن کردم و
    شاخ و برگ بهار را هم از وجودم پژمردی،
    این بود آمدن تو...

    (۲)
    از چشمانت پیداست
    که تو هم خیلی مرا دوست داری!
    فرار از عشق ممکن نیست،
    هرچه‌قدر هم بر عشق زنهار کنی
    باز چشمانت اقرار خواهند کرد،
    لذت یک عشق پنهانی را!
    چرا با شرم از بین می‌بری،
    این احساس پر از لطف و مهر را؟!
    کافی‌ست!
    بگشای دروازه‌ی قلبت را بر عشقم،
    تا که در گرداب غم و غصه غرق نشده
    و گلویت را مالامال از فریاد کند.

    (۳)
    من زاده در عشق توام!
    چنان پرنده‌ای
    که در قفس از تخم سر در آورد،
    جدایی از تو برایم امری‌ست ناصواب!

    (۴)
    کمافی‌السابق نمی‌توانم
    در شعرهایم بگنجانمت!
    یا که گیسوانت را به شاخ و برگ درخت تشبیه کنم و
    چشمانت را به چشمه‌های زلال آب.
    زیرا اکنون آگاه شده‌ام
    که تو از این توصیفات زیباتری.

    (۵)
    آی روشنای تاریکی شبانه‌ها!
    آی چشمه‌‌ساران زلال، سر راه مسافران خسته!
    آی عصای دستان ناتوانان!
    آی امید آرزوهای مستجاب نشده!
    اکنون که کنار من نیستی،
    به پیشگاه کیستی؟!

    شعر: #مریوان_حکیم_جباری
    برگردان به فارسی: #زانا_کوردستانی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر دوبیتی255/ حسن مصطفایی دهنوی

    گر   حاكمي  حكايت   حكم  خدا  شنيـد نتوان كه ظلم  و جور  زِ  خود  آورد  پديـد حكم  خدا  و حكم  بشر  كي…
    • دوبیتی

    دهکده / مور

    دهکده از نور خدا خالی نیست کاج ، سرسبزی آواز قناری دارد رود بر دامن کوه می رقصد بره از یونجه چنین می…
    • شعر نو

    شعر هم زبان / حسن مصطفایی دهنوی

    « هم زبان  » سلام اي  هم زبان  من ،چرا  از  من كني دوري سلامت  مي نمايم  من ،به  بيماري و  رنجوري من…
    • غزل

    لعل لبش / حسن مصطفایی دهنوی

    « لعل لبش» اي خالق ، اين بشر كه سخن گفتني كند صحبت زِ نيست خود و زِ تو…
    • قصیده

    شعر حی سبحان / حسن مصطفایی دهنوی

    « حيّ سبحان1 » سپاس  بي حد و  بي مَر2 ،يگانه سبحان  را هدايتي به  طريق، زِ  پيمبر  نمود  انسان…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 362 / حسن مصطفایی دهنوی

    بـراي   تــو   آورده ام   ايــن     مَثـــل تـو كار خــودت را بكُن  بــي  دغــل دغـل را   زِ  حـرفت …
    • دوبیتی

    شعر شمس و قمر / حسن مصطفایی دهنوی

    « شمس و قمر » تا  زِ  ارسال  حقيقت،رُخ  شمس و قمر  است به حقيقت  كه  دغلكاري  ما ، پرده  در   است اي…
    • قصیده

    شعر دوبیتی 392/ حسن مصطفایی دهنوی

    تـو كه  گـردي   زِ  مژگانـم  كني دور چـرا  چشم   جهان  بينـم ، كني  كور اگـر   چشمـم   نكردي     ديـده…
    • دوبیتی

    شعر دلدادگی/مجیدمحمدی(تنها)

    نام غزل: دلدادگی هرکسی دارد به سینه درد پنهان ای خدا درد قلب ما که شد دلدادگی نزد شما درد بی درمان که…
    • غزل

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید