• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    ترجمه‌ی شعرهایی از جمال غمبار / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    استاد "صابر صدیق" (به کُردی: سابیر سدیق) شاعر کُرد عراقی‌ست.

    ▪نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    برای زیستن
    پرچین جسمم را خواهم شکست!
    و در میان خرابه‌های دیگران،
    در میانه‌ی آشوب و بلوا،
    جوانه‌های نور و
    نهال نشدن را برداشت خواهم کرد.
    ...
    برای زیستن
    روحم را در گهواره‌ای پر از درخشش پرورش خواهم داد.

    (۲)
    او، که شبیه کسی نیست...
    در روز چون نسیم می‌وزد
    و در شب چون شبنم می‌چکد.
    در آسمان، مقصد پرندگان را می‌داند،
    زبان آب‌ها را می‌فهمد،
    او، در چشم به هم زدنی، می‌تواند
    کهولت را از من بستاند و
    جوانی را به دستم بدهد.
    او، شبیه هیچکس نیست!

    (۳)
    دستی پر از گل،
    دستی پر از آب،
    چشمی پر از اشک،
    چشمی پر از نور،
    ***
    ای کاش!
    در این هرج و مرج و آشوب.
    در این تاریکی و سیاهی،
    حقیقتن، خدایی وجود داشت!
    که یک دستش پر از گل بود
    و دست دیگرش پر از آب،
    که یک چشمش پر از اشک بود،
    و چشم دیگرش پر از نور و روشنی...
    ***
    تا که دیگر نمی‌گذاشت
    در هیچ کجا
    انسانی، انسان دیگری را به قتل برساند،
    تا که هیچ‌گاه نمی‌گذاشت
    چهره‌ی زشت جنگ خودنمایی کند.
    ***
    ای کاش!
    حقیقتن خدایی وجود داشت!.

    (۴)
    من نادان، هم‌زمان با کشیدن سیگار و
    بوییدن رایحه‌ی خوش زمین،
    مشغول به نوشتن زندگی‌نامه‌ام شدم!
    تا که تمام شد،
    به باد بسپارم که به مادرم برساند...
    ***
    جویباری در نزدیکی‌ام بود
    و هم‌زمان با نوشیدن شراب و
    استشمام رایحه‌ی دلنشین زمین
    مشغول به نوشتن چیزی هستم
    تا که تمام بشود
    بدهم به دست جویبار و
    ببرد برای یارم!
    ***
    افسوس و اندوه!
    من نادان،
    من دل از دست داده،
    من سکنا گزیده در ویرانه‌ها...
    من کولی و آواره
    اکنون، دیگر نه مادری دارم و نه یاری...

    (۵)
    به‌راستی، آفتاب چه ساعتی طلوع می‌کند؟!
    یا که تا غروبگاهان، چند پرنده در آسمان به پرواز در می‌آیند؟!
    براستی، مستجاب‌ترین دعا و
    زیباترین آهنگ
    هنگام غم و غصه‌ی مردمان روستایی چه می‌تواند باشد،
    تا که من به کودکم بیاموزم؟!
    ***
    به‌راستی،
    دختران زیباترند،
    یا که گل‌های آفتاب‌گردان؟!
    دل مردمان روشن‌تر است،
    یا چشمه‌ها؟!

    گردآوری، نگارش و برگردان اشعار:
    #زانا_کوردستانی

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    ترجمه‌ی شعرهایی از خالد فاتحی / زانا کوردستانی

    استاد "خالد فاتحی" (بە کُردی: خالید فاتیحی) با نام کامل "خالد ملا عبدالرحمن فاتحی"، شاعر، نویسنده و مترجم…
    • شعر سپید

    اشعار کوردی ۱۶ / زانا کوردستانی

    ▪ اشعار کوردی ۱۶ زانا کوردستانی   (۱) وڵاتی من، خۆی سرگوون‌خانه‌یکه دیر و هاوێر لە زمان و…
    • شعر سپید

    چند شعر کوتاه / لیلا طیبی

    ▪ چند شعر کوتاه از لیلا طیبی (صحرا) (۱) دلتنگ که می‌شوم حس پرواز به سرم می‌زند افسوس! من پرنده‌ی…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی160/ حسن مصطفایی دهنوی

    دانش نمي توان جُست ، از فرد كينه  جويي هر كينه جـو  ندارد ،    نامـي   و   آبرويـي ازكينه جو حذركُن…
    • دوبیتی

    برگردان اشعاری از نظیر تنها / زانا کوردستانی

    آقای «نظیر غفور» (به کُردی: نه‌زیر غه‌فور)، با نام هنری «نظیر تنها»، شاعر، نویسنده و عکاس کُرد عراقی، یکی از…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 445- حسن مصطفایی دهنوی

    باد   نوروزي    وزيد  ،     اي    ياوران  عيد   آمده وقت  ناز  و نـوش  ما  شد ، فرصت از دستت  مده موسم…
    • دوبیتی

    شعر پابند عشق / حسن مصطفایی دهنوی

    « پابند عشق » عشقم  به   نيكي  بشر ، بي  شمار    نيست جز  بر  نكويي  تو اَش ، آن   انتظار…
    • قصیده

    شعر دوبیتی268/ حسن مصطفایی دهنوی

    در ظلمت  وجهل خود هرگه كه  فرو رفتم از عقل  سليم خود  اين نكته به خود گفتم گفتم ره  عقلم كو ، هيهات  كه…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی 406- حسن مصطفایی دهنوی

    روح  من  از، نور  خـودت   ساختيـش زير     فضـاي    فـلك       انداختيـش روح  بشـر  مي بُـوَد    از  …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید