• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    برگردان اشعاری از هیمن قربانی / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    آقای "هیمن قربانی" (به کُردی: هێمن قوربانی) شاعر کُرد، زاده‌ی سال ۱۹۸۳ میلادی در سلیمانیه‌ی اقلیم کردستان است.
    از او مجموعه شعر "زەلکاوی ژنە پیسەکان" (باتلاق زنان آلوده) چاپ و منتشر شده است.

    (۱)
    چونکه جنگ تمام شود
    کوچه‌ها را می‌شوییم و
    سرزمینمان را
    از نجاست وجود دشمنانمان پاک خواهیم کرد.

    (۲)
    جنگی لعنتی در گرفت
    بسیاری از آن فرار کردند
    جز شهیدان...

    (۳)
    جنگ‌ها
    پر است از توپ‌هایی،
    که پای کودکان را قطع می‌کنند.

    (۴)
    دخترک حلبی*،
    تمام مرگ و میرها را به چشم خود دیده است
    از این روست که
    عروسکش را در آغوشش پنهان می‌کند.
    ----------------
    * شهری کردنشین در سوریه

    (۵)
    مغازه‌دارهای کوبانی*
    هواپیماهای کاغذی را به پرواز در می‌آورند
    تا گلایه‌ی کودکان را به نزد خدا ببرند.
    ----------------
    * شهری کردنشین در سوریه که مرکز مقاومت اکراد در مقابل هجوم داعش شناخته می‌شود.

    (۶)
    دروازه‌ها بسته شد
    پنجره‌ها از خون سرخ شد
    زره‌پوش‌ها همه‌ی رویاها را با خود بردند.

    (۷)
    باران به آسودگی می‌کشاند مرا،
    ولی نه میان این همه دیدنی جهان!
    ...
    وقتی باران می‌بارد، دلم می‌گیرد
    فارغ از پاک کردن آلودگی‌های زمین،
    بی‌نوایان را هم از قدم زدن، محروم می‌کند.
    ...
    باران، غم‌ست
    که نازل می‌شود از آسمان
    بر سر و روی مردم!
    و گاهی، سرگرمی‌ست
    برای کودکان سر چهارراه‌ها.
    ...
    در میان باغ و باغچه
    تشنگی درختان را رفع می‌کند و
    دشت و دمن را خوشبو
    و گاهی هم دستش
    به خون گلی سرخ، آلوده می‌شود!
    ...
    زمین بایر، سبز می‌شود و
    باران آن‌را زنده می‌کند
    و گاهی کودکان را سرگردان
    وقتی کوچه و خیابان پر از گل و لای می‌شود.
    ...
    گاهی هم میان این همه جمله و کلمه،
    باران، کابوس بشریت می‌شود،
    مثلن:
    بمب‌ باران!

    (۸)
    اکنون در چشم‌انداز زندگانی‌ام،
    چندی‌ست که بی‌تو عمر را می‌گذرانم!
    لحظه‌هایم می‌گذرند، اما به سختی
    و من خوب می‌دانم،
    باغچه‌ی خزان زده‌ی دلت،
    حتی نخواهد گذاشت
    در خیال هم به وصال تو برسم.

    (۹)
    نفسم بند آمده و
    رو به عکس‌های پر از ناامیدی‌ام می‌کنم!
    باور کن، یأس صدایی ندارد،
    اگر که داشت،
    تا حالا با سر و صدایش مرا کر کرده بود.

    (۱۰)
    یکی از شعرهایم خیلی شبیه توست!
    گویی که داغ و آتشین باشد،
    از این دست به آن دستش می‌کنم،
    و با یک نگاه قلبم را ربود،
    آری آن شعر من،
    زنی‌ست با دو انار!

    (۱۱)
    انقلاب،
    در آتش سوختن زنی حامله بود،
    که دوقلویی، دزد و راهزن به دنیا آورد!

    (۱۲)
    شب،
    کوله‌ی پشت زنی‌ست!
    که ماه را چون آیینه‌ای درونش جا داده و
    ستارگان را چون دانه‌های گردنبند
    به دور آن پیچانده است.

    (۱۳)
    شب،
    قلب زنی روژهلاتی‌ست*!
    در حبس ابد،
    میان طبیعت.
    ----------------
    * به معنی مشرق و اصطلاحن به شرق کردستان اطلاق می‌شود.

     

    (۱۴)
    شب،
    پیراهن تن مادرم است،
    از آن روزی که،
    خواهرم به شهادت رسید...

    (۱۵)
    شب،
    دفتر خاطرات من‌ست،
    پر از یادگاری‌های
    رویاهای صبحگاهی که از من باقی مانده است.

     

    (۱۶)
    شب،
    قصیده‌ای‌ست بی‌پایان،
    مملو از زخم‌های من.

    (۱۷)
    شب،
    روی دیگر زمانه‌ست،
    آن زمان که بی‌حوصله‌ می‌شوی.

     

    (۱۸)
    شب،
    درختی‌ست
    که مثمر به ستاره‌ شده است.

     

    گردآوری و برگردان اشعار:
    #زانا_کوردستانی

     

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر آفت خرمن - حسن مصطفایی دهنوی

    « آفت خرمن »         مرگ این  آفت  خرمن ،  زِ چه  از  بهر  من   آمد با  نیروی   محکم  بُد  و  نیرو  شکن  …
    • قصیده

    شعر این نکته / حسن مصطفایی دهنوی

    « اين نكته » اين نكته کن نشان، حسن از من نشان ببین افعال دست من، سراسر در این  جهان  ببین افعال …
    • غزل

    سه شعر کوتاه / رها فلاحی

    سه شعر کوتاه از رها فلاحی (۱) زمستان شد زمین سپید پوش، می‌بارد دانه به دانه، -- ستاره! (۲) من…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی245/ حسن مصطفایی دهنوی

    برادر  راه  آدم  به  همين  دين  مبين   است راه  ديگري  نيست  ،  ره  آدمي  اين است هيهات ،  از   اين   …
    • دوبیتی

    شعر با من بمان/مجیدمحمدی(تنها)

    من شکستم تا تو دل را نشکنی، اما چرا می کشانی پای دل را با خودت تا ناکجا   من شکستم بی صدا اما…
    • شعر نو
    • +1 غزل

    طلعت طاهر و برگردان شعرهایی از او / زانا کوردستانی

    طلعت طاهر (تەڵعەت تاهیر) شاعر، نویسنده و مترجم معاصر کورد، در ۱۸ ژانویه‌ی ۱۹۷۱ میلادی در شهر مخمور استان…
    • شعر سپید
    • +1 شعر نو

    اشعار کوردی ۱۴ / زانا کوردستانی

    دو شعر کوردی از زانا کوردستانی (۱) کوردم، ئوی‌ی‌ی کوردم! کورد! دره‌ختی به‌ڕو دەگەڵ هێچ با و…
    • شعر سپید

    شعر قسم/مجیدمحمدی(تنها)

    تو کیستی؟ نه می شود از تو گذشت نه می شود به تو پیوست تو کیستی؟ نه می شود از تو دل کند نه می شود به تو دل…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 110 / حسن مصطفایی دهنوی

    گر يك نشان بـباشد،در سينه من از دوست واضح به خلق گويد ،تا اين نشانه از  اوست يا  زآن  نشان ندارد ، يا  من …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید