• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    برگردان اشعاری از نامق هورامی / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    استاد "نامق هورامی" (Namiq Hewrami) شاعر و نویسنده‌ی کورد، هورامان‌شناس، یارستان‌پژوه و مدیر رسانه و روابط عمومی و سخنگوی وزارت فرهنگ و جوانان دولت جنوب کوردستان، است.
    در سال ۲۰۲۲ میلادی با توجه به فعالیت‌های بی‌نظیر ادبی وی، اتحادیه‌ی بین‌المللی نویسندگان عرب به وی سند افتخار اعطا کرد.

    ▪کتاب‌شناسی:
    ایشان ۱۶ جلد کتاب چاپ شده دارند، از جمله:
    - دوای ئەنفال (پس از انفال) - ۲۰۰۸
    - هورامی زبان است یا لهجه؟ - ۲۰۲۱

    ▪نمونه‌ی شعر:
    (۱)
    [حلبچه]
    اکنون من،
    نمی‌دانم، یا تنها چیزی که می‌دانم همین است که
    نیمی از من همراه شما غرق شد و
    نیمه‌ی دیگرم
    در گوری دسته جمعی دفن...
    دیگر چیزی برایم باقی نمانده
    جز یک عدم و نیستی ابدی و
    حسرتی پر از تنهایی و
    عکسی سیاه و سفید، بعد از شما...

    (۲)
    اکنون ناله‌های من هم،
    از گلو بر می‌خیزد،
    همچون ناله‌های حلبچه، میان گریه‌های مادرم
    مانند شیون زخم‌های خونین، بر پیکر پدرم...

    (۳)
    چون عاشقت شدم،
    دنیا را به چشمانت دیدم
    زمزمه و صدای نفست و
    کوچه‌‌ای که همیشه تو از آن گذر داری
    میعادگاه آرزوهایم شدند...

    (۴)
    حالا که دارمت،
    خوب خوب می‌دانم
    سختی‌های زندگی،
    شیرین می‌شود با حضور تو...

    (۵)
    ولنتاین
    پیاده‌روی‌های غروب‌گاهان است،
    وسط پارکی شلوغ،
    یا که نوشیدن قهوه‌ای‌ به رنگ چشمانت...

    (۶)
    امشب به خوابم بیا
    ابری، در میان دیده‌گانم‌ست
    که فقط و فقط
    بر روی شانه‌های تو می‌بارد...

    (۷)
    آغوشت به من آموخت،
    می‌شود میان بازوانم، محاصره نمایم،
    گذرگاه آزادی را...

    (۸)
    آه، چه خوشبختی بزرگی‌ست،
    بی‌آنکه خود، بفهمی
    عزیز قلب کسی باشی...

    (۹)
    وقتی که لبت بر لب‌های من است،
    شرمگین نباش!
    فقط بنگر که گنجشککان چه خوشحال‌اند و
    پر هیاهو...

    (۱۰)
    عشق،
    تپیدن قلبی‌ست از دوردست،
    که ناخودآگاه،
    برای قلبت آواز سر می‌دهد...

    (۱۱)
    اگر در زمان پژمردنم، در کنارم باشی
    به ساحل آرامش می‌رسانی‌ام،
    نشان به آن نشان،
    دریای خاکستری غزل و
    طبیعت رنگین عشق و
    موی خیس از بارانم را خواهی دید،
    بعد چگونه سبز شدنم را در می‌یابی...

    (۱۲)
    برای من،
    برف همراه با شعر می‌بارد!
    شعری‌ست برف،
    که گیسوی زنان را نمی‌لرزاند...

    (۱۳)
    ارجمندند آنانکه
    وقتی، حال و هوایت بد است،
    تمام فکر و ذکرشان این می‌شود، که
    حال بدت را خوب کنند.

    #نامق_هورامی
    برگردان اشعار: #زانا_کوردستانی

     

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    اشعار کوردی ۱۱ / زانا کوردستانی

    ▪سه شعر کوردی از زانا کوردستانی (۱) شاعرێکی بێ‌دەسەڵاتم، کە شێعرەکانم شیاوی خۆشەویستی تۆ…
    • شعر سپید

    مجموعه اشعار سپید کوتاه (هاشور) ۳ /لیلا طیبی (رها)

    (۱) دلم پُر است! کاکتوس گلدانم!!! نه نوازش می‌شوم، نه پناهم می‌شود آغوشی... (۲) وَ ماهی؛ به قلاب…
    • شعر سپید

    ترجمه‌ی شعرهایی از آسو ملا / زانا کوردستانی

    ترجمه‌ی چند شعر از آسو ملا (ئاسۆی مەلا) (۱) چترم را باز می‌کنم، نکند اشک‌هایم را ببیند - مام…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 387/ حسن مصطفایی دهنوی

    اي  كـه  بـر  سـر  نـهي  ، تاج   شاهـي در      نظـر    دار ،   لـطف      الهـي بـنده اي    را   …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی185/ حسن مصطفایی دهنوی

    زِبردستي اگر هستـي  مــرو در راه  نادانــي هرآن نادان كه مي بيني به در آور زِ حيراني خداوند جهانداري…
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی120/ حسن مصطفایی دهنوی

    آدم  اگـر  به  علم  خـدا  ،پي  نـبرده   است دستش مَزن و هيچ مگويش كه  مُرده است گـر اين  نداند  …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی258/ حسن مصطفایی دهنوی

    بر  من   برادر   آنكه   شعورم   غني    كنـد ترك  غـرور   مردم  شُوم   دنـي       كنـد آمد  نـدا  به …
    • دوبیتی

    شعر دوبیتی151/ حسن مصطفایی دهنوی

    يك فرد  آدمي ، كه  خـداي  جهان   نديـد اميـد  مي دهـد  و  كنـد  قطع  آن     اميـد نام  خـدا  هـميشه  …
    • دوبیتی

    شراب فلسفه / فرشید ربانی (این بشر)

    همچو خیام بشو مست و ببین آخر کار که شود فصل شتا سبز همانند بهار! همه‌ی فلسفه را یاد بگیری ز شراب! منطق و…
    • غزل

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید