• صفحه اول
    • مجله
    • درباره ما
    • تماس با ما
    ثبت اثر / مکان
    ورود یا ثبت نام
    ثبت اثر / مکان
    هنرات

    برگردان اشعاری از ناصح ادیب / زانا کوردستانی

    • متن شعر
    • نظرات 0
    • prev
    • next
    • پسندیدن
    • گزارش مشکل
    • prev
    • next
    متن شعر

    آقای "ناصح عزیز محمد امین" (به کُردی: ناسیح عەزیز محەمەد ئەمین) مشهور به "ناصح ادیب" و متخلص به "ادیب.هـ"، شاعر و نویسنده‌ی کُرد زبان، زاده‌ی ۱۹۷۱/۰۴/۰۱ میلادی در شهر چمچمال اقلیم کردستان است و از سال ۱۹۹۱ در سلیمانیه ساکن شده است.
    وی در شعر آزاد و هایکو مدت‌هاست دست به قلم شده است و گرچه هنوز کتابی از او منتشر نشده است، اما سه کتاب به نام و نشان زیر را آماده‌ی چاپ و انتشار دارد:
    - شبنم در چشم مهتاب
    - مادرم صبح رفت و غروب که شد برنگشت!
    - تاریخ تئاتر چمچمال

    ■□■

    (۱)
    راه‌های مالرو را در پیش گرفته‌اند
    برای لقمه‌ای نان،
    کولبرها!

    (۲)
    فاجعه است، فاجعه!
    وقتی که فریاد و ناله‌ی مستمندان
    قلب و روح و وجدان
    هیچ صاحب منصبی را به لرزه در نمی‌آورد.

    (۳)
    با مرگ من،
    سکوت تو پایان می‌یابد!
    من این شعر را گواه می‌گیرم،
    که بعد از مرگم،
    تو به سخن در آمدی!

    (۴)
    چگونه قلبت راضی می‌شود
    هر غروب،
    کبوتر نحیف خیالاتم را
    از نزد خود پر دهی؟!

    (۵)
    تنها برگی کافی‌ست
    برای نصب تابلویی
    جهت نشان دادن اوج زیبایی
    فصل پاییز...

    (۶)
    تره‌ی زلف پر مهر زن،
    فرمانبردار هر راهی می‌کند
    اسب چموش را...

    (۷)
    بر شاخه‌ی درخت زیباست،
    اما در دستان تو زیباتر،
    چون روی ماه کودکی،
    گردوی نو رسیده!

    (۸)
    تاجی از گل است
    بر سر زن کشاورز،
    کلاه لبه‌دار...

    (۹)
    آب روان در جویبار را هم
    دو پاره کرده است...
    مرز!

    (۱۰)
    سرک می‌کشد از پنجره
    به داخل خانه...
    درخت گردوی پیر!

    (۱۱)
    شعری‌ست کوتاه
    نشسته بر گل‌های پیراهن‌ زنی...
    پروانه!

    (۱۲)
    نمی‌تواند سر بلند کند،
    درخت زرد‌آلویی‌ست شرمگین...
    آن زن زیبا!

    (۱۳)
    دور و دراز شد،
    همچون روزگاران خیلی‌ دور...
    دیدار تو!

    (۱۴)
    لبخند زیبای کودکی‌ست،
    بر صورت چشمه...
    تابش ماه!

    (۱۵)
    لنگە دمپایی سبز
    که نه مزه‌ی خیار می‌داد و
    نه طعم زندگانی!
    مبدل شد به تابوت مرگ
    برای دخترک گرسنه و بیچاره.

    (۱۶)
    بعد از فاجعه‌ی انفال
    در بیابان عرعر درخت‌هایی رویید
    که نه درخت خرما بودند و
    نه درخت بلوط!
    درخت‌های سرخی روییده
    از خون و استخوان و اجساد انفال شده‌ها...

    (۱۷)
    آخ که چه تلخ است،
    روایت دراماتیک انفال!
    نه با شعر توانش شرح داد
    نه با مقاله و سخنرانی...
    انفال زخمی‌ست کاری،
    بر پیکره‌ی وطن.

    (۱۸)
    دخترک بهار است،
    که پیراهنی از گل نرگس به تن کرده...
    نوروز!

    (۱۹)
    شاخه‌ای گل نرگسم
    در دستان کودکی فقیر،
    عطر نوروز از من برخواسته!

    (۲۰)
    در جستجوی ماه بودم
    که دیدم افتاده است درون رودخانه،
    یک شب!

    شعر: #ناصح_ادیب
    گردآودی و نگارش و ترجمه‌ی اشعار:
    #زانا_کوردستانی

     

    آمار

    Loading

  • هنوز نظری ندارید.
  • یک دیدگاه اضافه کنید

    دیدگاهتان را بنویسید · لغو پاسخ

    برای ارسال نظر باید وارد سیستم شوید

    پیشنهاد به شما

    شعر قسم/مجیدمحمدی(تنها)

    تو کیستی؟ نه می شود از تو گذشت نه می شود به تو پیوست تو کیستی؟ نه می شود از تو دل کند نه می شود به تو دل…
    • شعر سپید

    شعر دختری از جنس ماه/مجیدمحمدی(تنها)

    نام غزل:دختری از جنس ماه بس که زیبایی هوایی می شود دل بی هوا در هوایت می رود هردم دل از کف دلربا نازنینم…
    • غزل

    شعر مکتب توحید / حسن مصطفایی دهنوی

    « مكتب توحيد » ما  که   سیه پوش   زِ  پا  تا  سریم سینه  زن  از   بهر   علی    اکبریم1 ما  به  سر …
    • قصیده

    تفسیر حال خوب /رسول چهارمحالی

    تفسیر حال خوب غزل بارانی از عطر گل یاس غزل جادوی ناب ازجنس احساس غزل تفسیر حال خوب مردم غزل می بارداز…
    • غزل

    شعر دوبیتی302/ حسن مصطفایی دهنوی

    در ره طوفان  و سيل خانه كه  ويران    بُـوَد خانه  نشايد  بساخت  آب كه  طوفان  بُـوَد هرنفرازخود سري…
    • دوبیتی

    شعر معنا / شهریار جعفری منصور

    زندگی او.. هدف هایی داشته است.. ولی معنا نه...
    • سایر سبک ها

    شعر دوبیتی 371 / حسن مصطفایی دهنوی

    هـر   كه    بَـرِ   حق   نـكند    بندگـي تنـگ  كنـد   بهـر   خودش     زندگـي عاقبت  آن  بنـده   چـو  …
    • دوبیتی

    اشعار کوردی ۰۵ / زانا کوردستانی

    ▪ اشعار کوردی ۰۵ زانا کوردستانی (۱) بیرم زەویێکی چوڵە، رێنەکانیش، لە نێوانما…
    • شعر سپید

    شعر دوبیتی 408- حسن مصطفایی دهنوی

    در  يَـم   توحيد ، گـر   اسرار    نيست آنهمه   اسـرار   جهان  ، كار   كيست گر  تو بشر  ،كار  خودت  از …
    • دوبیتی

    کلیه حقوق برای هنرات محفوظ است 1404 - 1398

    سبد خرید